پایگاه اطلاع رسانی ولایت دایکندی

این پایگاه در حد توان انعکاس دهنده نابسامانیهای سیاسی و اداری در ولایت دایکندی می باشد و از طریق نشر حقایق، نقد منصفانه و تحلیل های علمی ، روحیه حسابدهى و مسئولیت پذیری را تعقیب می نماید

پایگاه اطلاع رسانی ولایت دایکندی

این پایگاه در حد توان انعکاس دهنده نابسامانیهای سیاسی و اداری در ولایت دایکندی می باشد و از طریق نشر حقایق، نقد منصفانه و تحلیل های علمی ، روحیه حسابدهى و مسئولیت پذیری را تعقیب می نماید

پایگاه اطلاع رسانی ولایت دایکندی

علی(ع) فرمود:« وَ اللهِ مَا یَنْتَفِعُ‏ بِهَذَا أُمَرَاؤُکُمْ وَ إِنَّکُمْ لَتَشُقُّونَ عَلَى أَنْفُسِکُمْ فِی دُنْیَاکُمْ وَ تَشْقَوْنَ بِهِ فِی أُخْرَاکُمْ:
به خدا سوگند امیران شما از این کار (تملق و چاپلوسی) سودی نمی‌برند. شما خود را در دنیا به رنج و زحمت می‌اندازید و در آخرت به این کار، شقی و بدبخت می‌شوید». (نهج البلاغه صبحی صالح، حکمت 37)
پیامبر اکرم(ص) فرمود: َ احْثُوا فِی وُجُوهِ الْمَدَّاحِینَ التُّرَاب‏: بر روی‌ چـاپلوسان سـتایشگر خاک‌ بپاشید‌! (نهج‌ البلاغه ابن ابی الحدید ج 17 ص 45 )

اسلاید شو

اسلاید شو

محمدضیا والی ولایت دایکندی

اسلاید شو

معرفی اجمالی علما و شخصیت های دایکندی

اسلاید شو

--------------------
moisrex ------------------

اسلاید شو

معرفي سناتوران ولایت دایکندی

اسلاید شو

اسلاید شو

پایگاه اطلاع رسانی ولایت دایکندی از طریق نقد منصفانه و تحلیل های علمی خود روحیه حسابدهى و شفافیت را در حکومت محلی تعقیب می نماید*** این پایگاه تا حد توان انعکاس دهنده نابسامانیهای سیاسی و اداری درولایت دایکندی می باشد *** این پایگاه در جهت اداره سالم ومدیریت أثربخش در در ولایت دایکندی می کوشد*** با آخرین گزارشات و تحلیل های خبری ولایت دایکندی با ما باشید** منتظر تماس و ارتباط علمی و فرهنگی شما می باشیم*** راه ارتباطی ما:adalat115@gmal.com

ابزار ساخت متن های متحرک

معرفی اعضای شورای ولایتی ولایت دایکندی

اسلاید شو

اسلاید شو

اسلاید شو

اسلاید شو

اسلاید شو

اسلاید شو

اسلاید شو

آخرین نظرات
  • ۱۶ آبان ۰۰، ۲۲:۲۹ - منوچهر محمد عظیمی
    مرسی
  • ۷ اسفند ۹۹، ۰۹:۱۰ - من
    سلام

زندگی نامه شهید صادقی نیلی (ره)

نخبگان و محصلین ولایت دایکندی | يكشنبه, ۲۴ مرداد ۱۳۹۵، ۰۱:۴۶ ب.ظ

 

 

من خود شاهد گذراندن امتحان سطوح عالیه ایشان در نزد شهید صدر (ره) بودم. چنان با شجاعت و مهارت جزئیات دقیق درس را توضیح می­داد که هر تازه واردی خیال می­کرد آنها دو نفر از اساتید برجسته حوزه ­اند و با همدیگر مباحثه می­کنند...

 

 

 

1- کودکی، جوانی و تحصیل:

قریه پرطراوت «نیلی» در زاویه جنوب خاوری دایکندی، واقع در قلب ارزگان، سر بر آستان سلطان با شکوهی نهاده است. او نیز سوار بر سریر اقتدار، سر در آغوش آسمان­ نهاده و ستیغ آسمان سایش با ابرها چنگ انداخته است. آن قله مغرور و سرافراز که سمبل پایداری دامن نشینانش در برابر اجانب به حساب می­آید «چوگنی» نامیده می­شود. در گذشته­های نزدیک، انسان مصلح و خیراندیشی در دامنه پربرکت چوگنی می­زیسته به نام محمد حسن کربلایی. پاکی را از طبیعت آموخته بود و پایداری را از کوه. جز نام نیک و یاد خیر، خاطره­ای در خاطرها به جای نگذاشته است.

 

در سال 1318 هجری شمسی کودکی خانه محقر و گلین کربلایی را غرق شادی و سرور می­کند. پدر که  عنوان «کربلایی» زینت بخش نامش بوده و ارادت خاص به خاندان وحی داشته، اسم محمد حسین را برای کودکش انتخاب می­کند.

 

محمد حسین مانند سائر نونهالان محروم و محکوم سرزمینش، از مکتب، کتاب و معلم محروم می­ماند. تنها معلم، آخوند محل است؛ تنها کتاب، قرآن و کتب حسینیه. در دهمین بهار زندگی به دست بوس معلم کهن جامعه روستایی – روحانی محل- می­رود. آیات آسمانی را زمزمه می­کند و سواد فارسی می­آموزد. سپس پدر دستان فرزندش را می­گیرد و به مدرسه دینی می­برد.

 

قهرمان داستان ما هنوز آغازین روزهای بهار عمر را می­گذراند و تازه پا به دائره بلوغ نهاده است که پدر چهره در نقاب خاک می­کشد و فرزند را با کوله­باری از مشکلات و مصائب تنها می­گذارد. این حادثه، محمد حسین نوجوان را که تنها پسر خانواده است، وار میدان تلاش معاش می­کند و مسئولیت خانواده پر ازدحام، دست تنگ و کم زمین را به دوشش می­اندازد.

 

نمی­دانم و نمی­گویم که در آن عصر عسرت و در آن «خراب­آباد»‌ که از در و دیوارش زوزه مرگ به گوش می­رسید، بر محمد حسین تنها و نوجوان چه گذشت! فقط همین قدر می­دانم که مشکلات زندگی و تنگناهای سخت معیشت با همه سنگینی و وسعتش که در ستم­آباد هزارجات، کمر شکن است،‌ همت مردانه او را تسخیر نکرد و مانع از ادامه تحصیلش نشد. ضمن کار و تلاش برای تأمین معاش خانواده، با عرق ریزان روح و پشتکار معنوی، دروس مقدماتی را ادامه داد و به پایان برد.

 

سپس پا به پله نوین علم و دانش نهاد و برای ادامه تحصیل در سطوح بالاتر، راه «سنگ تخت» را در پیش گرفت که آن زمان مرکز مهم علوم دینی بود. پنج سال در آن دیار مقیم گشت و از وجود اساتید آن جا بهره­ها برد. با وجود مشکلات فراوان، فقر کشنده و خانواده بی­سرپرست، با همت مردانه و پشتکار عاشقانه به تحصیلاتش ادامه داد. در این مدت کتابهای قوانین و لمتعین را به پایان رساند و در حد استادی و تدریس بر آنها تسلط یافت.

 

با توجه به اینکه در حوزه مذکور از لمعتین بالاتر تدریس نمی­شد، استاد به ناچار، راهی زادگاهش «نیلی» گردید. ضمن امرار معاش، حوزه درس باشکوهی دائر نمود. این مقطع از زندگی استاد چه در سنگر تدریس و چه در سنگر کار و تلاش، لبریز از خاطرات شیرین و جان پرور است؛ ولی به خاطر پرهیز از اطاله کلام ناگزیریم از آنها چشم بپوشیم.

 

شاگردان استاد هیچ گاه فراموش نخواهند کرد که او به خاطر تدریس چندین ساعته در روز، شبها به کارهای شخصی می­پرداخت. در برخی موارد،‌ هنگامی که طلاب در تاریکی شب برای وضو به دره­ها می­رفتند، در دل تاریکی با دهقانی پشتاره به پشت مواجه می­گشتند که نفس زنان سینه تاریکی را می­شکافد. هنگامی که به هیکل درشت و بازوان ستبر دهقان هیزم کش دقیق می­شدند،‌ می­دیدند که او استاد و معلم­شان است.

 

در عین پرداختن به این امور، از اندیشه مردم و مسئولیت­های اجتماعی نیز غافل نبود. تشکیل مجالس و محافل و قیام به وظیفه خطیر ارشاد و تبلیغ جایگاه ویژه خود را داشت. از هر فرصتی برای آشنایی مردم با معارف انسان ساز اسلام بهره می­جست. امر به معروف و نهی از منکر با زندگی­اش پیوند متین خورده بود.

 

از گفتنی­های دیگر زندگی او در این مقطع، ستیز با خوانین را می­توان نام برد. او با درایت دریافته بود که این ارازل نوکر مآب، پاسبانان بی­اجر و مزد استبداد داخلی­اند و از عوامل اساسی فقر و نکبت جگر خراش مردم. لذا از هیچ افشاگری و فریادی علیه آنها خودداری نمی­کرد.

 

خوانین در مقابل بیکار ننشستند. ابتدا به ریش سفیدان فامیل آن شهید اخطار کردند که اگر بعد از این صادقی روی منبر برود؛ آنها را جریمه خواهند کرد. امام شهید صادقی بیدی نبود که با این طوفانهای مصنوعی بلرزد. او فریادش را رساتر کرد و عریان­تر از گذشته به افشاگری پرداخت.

 

روباهان مکار وقتی که از این دسیسه دست چربی نمی­بردند، به حیله دیگری متوسل می­شوند. این بار با طرح دعاوی ساختگی و تهیه قباله جعلی، در صدد تصرف زمین استاد برمی­آیند و تلاش می­کنند تا ایشان را از خانه محقر آباء و اجدادشان برانند، ولی این تیر زهرآلود خوانین نیز به سنگ می­خورد. با درایتو پایمردی استاد و حمایت پابرهنگان منطقه، این تلاش ذلیلانه آنها نیز تاج موفقیت بر سر نمی­نهد. با این عمل نخسین ضربه را بر پیکر پوسیده و سرطانی خوانین وارد می­کند.

 

بدین صورت، سه سال سراسر مبارزه و پیکار را در زادگاهش سپری می­کند. در سال 1349 به منظور تکمیل تحصیلات و استفاده از محضر دانشمندان و رجال حوزوی، تصمیم به یک هجرت سرنوشت ساز به سوی عتبات عالیات می­گیرد و رهسپار دیار فضل و ادب، اجتهاد و فقاهت،‌ نجف اشرف می­شود. در جوار مولایش رحل اقامت می­افکند. با اشتیاق و عطش سیری ناپذیری به تحصیل علوم و معارف اسلامی می­پردازد تا جویباری از سرچشمه زلال معارف اسلام بر کویر تشنه وجودش جاری سازد.

 

سه سال در آن دیار علم و عرفان ماندگار می­شود. در این مدت، علاوه بر اتمام سطح، مدتی به درس خارج و دروس جنبی دیگر نیز می­پردازد. پیمودن این مراحل بلند در آن مدت کوتاه، خود نمایانگر نبوغ و استعداد سرشار استاد شهید می­باشد. در جمع هم­درسها و هم­بحث­ها به عنوان طلبه­ای فاضل، ممتاز و پرتلاش مطرح بوده است. یکی از همدوره­ایهای استاد در این خصوص می­گوید:

 

« من خود شاهد گذراندن امتحان سطوح عالیه ایشان در نزد شهید صدر (ره) بودم. چنان با شجاعت و مهارت جزئیات دقیق درس را توضیح می­داد که هر تازه واردی خیال می­کرد آنها دو نفر از اساتید برجسته حوزه ­اند و با همدیگر مباحثه می­کنند.»‌

 

پس از سه سال اقامت پربار در نجف، آهنگ سرزمین عشق و عرفان نموده، عازم کنگره سیاسی – عبادی حج می­شود تا مبارزه عملی با شیاطین و استکبار را بیاموزد و با قهرمان توحید، ابراهیم بت­شکن تجدید میثاق می­کند. پس از اتمام مراسم، مجدداً راهی نجف می­شود و همانند گذشته مشغول تحصیل و تحقیق می­گردد.

 

در مدت سه سالی که ایشان در نجف به سر می­بردند، مردم منطقه با فرستادن نامه­های متعدد برای مرجع تقلید آن زمان، درخواست می­کردند که استاد صادقی را به منطقه بفرستد. آن مرجع بزرگ، ضمن اینکه ایشان را به عنوان وکیل خود در نواحی ارزگان منصوب می­نماید، از آن شهید درخواست می­کند تا به زادگاهش بازگردد و مسئولیت امور دینی منطقه را به عهده بگیرد. استاد شهید که آتش احساس مسئولیت در قبال مردم رنجیده از اعماق وجودش زبانه می­کشید، درخواست مردم و مرجع تقلید را می­پذیرد و در سال 1352 قدم به خاک پاک میهن می­گذارد و مورد استقبال کم نظیر مردم منتظر و مشتاق قرار می­گیرد. با این بازگشت، مرحله نوینی از زندگی استاد آغاز می­گردد.

 

2- تدریس، تبلیغ و مبارزه خموش

 

استاد در شرایطی قدم در متن اجتماع و حوادث گذاشت که کشور جولانگاه هر زاغ  و زغنی بود. هر کس از طریقی بر گرده کبود شده مردم سوار بودند و تازیانه ستم بر پشت و پهلویشان فرود می­آوردند. حکام ستمکار دست اندرکار غارت و چپاول بودند و خوانین هم جاده صاف­کن و آتش بیار معرکه. چپی­های نادان و ابله با اعتقادات مردم سر ستیز داشتند و چون میکروب مرگزا، آرام و بی­صدا نقاط حساس پیکره اجتماع را چرکین می­نمودند. مفاسد اخلاقی و اجتماعی آرام آرام نقاب از چهره برمی­داشت. فضائل اخلاقی و ارزش­های اسلامی به زاویه زندگی می­رفتند.

 

مشاهده این اوضاع آشفته و این همه نابسامانی، هیچ گاه بذر یأس  در مزرعه دل پر احساس او نکاشت؛ بلکه بیشتر از پیش به عمق رسالت و پهنای مسئولیتش آشنا نمود. او هدفدارتر و دردآشناتر از آن بود که از سنگلاخ­ها بهراسد و ابهیت و مشکلات، اراده­اش را تسخیر نماید. این بود که بی­درنگ دامن همت به کمر زد و پیکار برای اصلاح امور و کاستن از درد و رنج مردم را در محورهای زیر آغاز نمود:

 

الف: در سنگر تدریس: استاد در بدو ورود به منطقه، اقدام به تأسیس مدرسه علمیه «نیلی» نمود. طلاب بسیاری از نواحی گوناگون، پروانه­وار دور شمع وجود ایشان حلقه زدند. با توجه به تسلط استاد بر سطح و شهرتشان به هنوان یک عالم برجسته دینی، به زودی حوزه درس پررونقی شکل گرفت که از مقدمات تا رسائل و مکاسب تدریس می­گردید.

 

در بسیاری از موارد، شاگردان­شان از 150 نفر هم متجاوز بودند. بسیاری از طلاب جوان ارزگان از شاگردان و تربیت یافتگان حوزه درس آن استاد شهید هستند.

 

ب: در سنگر فعالیت­های اجتماعی: برغم تلاش مستمر در عرصه تدریس، فعالیت­های گسترده اجتماعی نیز جزء برنامه زندگی استاد بود. در این راستا، حل و فصل بسیاری از دعاوی حقوقی – قضایی مردم منطقه را به عهده گرفت. بدینوسیله، حکام استبداد و خوانین را هم از از منبع درآمدشان یعنی رشوه و اخاذی محروم نمود و هم در انزوا و تنگنا اجتماعی قرار داد. واکنش تند و فوری آنان می­تواند نمایانگر میزان خشم و هراس آنها از این موضوع باشد. حکام جور با همدستی خوانین، ایشان را به تشکیل محاکم قضایی مستقل در برابر محاکم حکومت متهم کردند و اقدام به آزار و اذیت استاد نمودند. در این رابطه، چندین بار به مرکز ولسوالی فرا خوانده شد و با استفاده از تهدید و تطمیع، سعی کردند تا استاد شهید را از ادامه فعالیت در این مورد، بازدارند؛ اما قامت راست آن راست قامت با این بادها به خمی نگرایید. علی­رغم همه فشارها، او به انجام رسالت اجتماعی و تعهد دینی و اخلاقی خویش تداوم بخشید.

 

ج: درسنگر دفاع از خان گزیده­ها:‌ در سال 1349 قحطی وحشتناک بر تمام ساحات کشور، خصوصاً مناطق محروم مرکزی، سایه افکنده بود. خوانین بی خرد به عنوان گردانندگان جامعه، به جای دستگیری از گرسنگان و بینوایان، آخرین قطرات خون باقیمانده در پیکر نیمه جان و بی­رمق مردم قحطی زده را چاپیدند. آنان که جیب مردم را خالی و ظرف­های غذایشان را تهی می­دیدیدند، زمین و خانه­های گلین آنها را هدف تطاول و غارت قرار دادند. با همدستی حکام جابر و با استفاد هاز قباله­های جعلی، تنها مایملک دهقانان گرسنه و رنجور را از چنگالشان بیرون آوردند.

 

استاد شهید هنگامی که از نجف مراجعت نمود، با انبوهی از دهقانان زخم خورده و رانده شده مواجه گشت. دهقانانی که دستان زخمدار، فرزندان رنجور و عائله در برشان حکایت از ثقل یوق ستم و بلندای شب بیداد بود.

 

حدیث این خان گزیده­های خانه به دوش چنان تلخ و جگر خراش بود که رگهای شیر خشمگین هزاره­جات را متورم نمود و سراپایش را آتش گرفت. بی­درنگ زارعین خوانین را راند و به صاحبان زمینها دستور داد که زمین­هایشان را متصرف شوند. خوانین که جرأت رو به رو شدن با استاد را نداشتند، پشت سر حکام جور سنگر گرفتند و به حاکم، والی و... متوسل شدند.

 

استاد شهید در این رابطه چندین بار به مرکز ولسوالی و ولایت فرا خوانده شدند. یکبار هم در ادامه همین دعوا به مرکز کشور (کابل) مسافرت نمودند. این کشمکش دامنه­دار از سال 1352 تا سال 1357 ادامه داشت. سرانجام همزمان با روی کار آمدن خلقی­ها، قضیه به نفع صاحبان زمین خاتمه یافت.

 

د: در سنگر پیکار با الحاد: این مقطع از زندگی استاد شهید همزمان بود با اوج­گیری فعالیت­های پنهانی گروهکهای الحادی و چپی. جوجه­های تربیت یافته روسها، تحت عناوین «خلق»‌ و «پرچم» سرطان مارکسیسم را در پیکره اجتماع می­پاشیدند. این غلامان بی­اراده استعمار سرخ با حمایت پنهان و آشکار روسها و در سایه سهل­انگاری عمدی حکام وقت و تحت پوشش معلم، مدیر، کارمند و... در تمامی نواحی کشور فعال بودند و به تخدیر افکار جوانان می­پرداختند.

 

آن استاد فرزانه با درایت، خطر نفوذ چپی­ها را دریافته بود. مجدانه سعی می­ورزید تا جوانان را از افتادن در کام و دام آنها نجات دهد. در منابر و خطابه­ها، خطر سرایت ویروس الحاد را گوش زد می­نمود. مباحثات  و مناظرات آن مرد بزرگ با خلقی­های فریب خورده داستانهای شنیدنی دارد؛ ولی به خاطر پرهیز از اطاله کلام از ذکر آنها خودداری می­کنم. مبارزات استاد شهید ادامه داشت تا اینکه کودتای هفت ثور پیش آمد و زندگی ایشان وارد مرحله نوینی گردید.

 

3- آغاز انقلاب و تداوم جهاد تا شهادت

 

سرمایه­گذاری بلند مدت روسها در افغانستان، سرانجام در هفت ثور 57 به ثمر نشست و کودتای هفت ثور به عنوان یک رخداد وحشتناک و سیاه سیاسی بر مردم ما تحمیل گردید.

 

این حادثه غم­انگیز، مسیر تاریخ کشور و بستر حرکت زندگی مردم ما را به سوی فاجعه سوق داد. در این میان، علماء‌ و روحانیون، روشنفکران و تحصیلکرده­ها، بیش از همه در معرض تهدید و فاجعه قرار گرفتند.

 

قهرمان داستان ما نیز از این قاعده مستثنی نبود. روی کار آمدن کمونیستها همان، آغاز آزار و اذیت ایشان هم همان. قوماندان و عساکر خلقی بارها شبانه به مدرسه و خانه ایشان حمله بردند؛ به تلاشی و جستجو پرداختند تا مدرکی به دست آورند که آن را بهانه قرار داده و ایشان را نیز مانند سایر علماء رهسپار سیاه­چالها و کشتارگاه نمایند.

 

خلقی­های درون منطقه نیز تمام حرکات و سکنات ایشان را تحت نظر داشتند. نگارنده نیک به یاد دارم که در آن روزگار سیاه ترور و وحشت، شبی، شهید صادقی مهمان دیار ما بود. هنگامی که می­خواستند به رادیو بی­بی­سی گوش فرا دهند، دو نفر را به عنوان آدرباش پشت بام فرستادند تا هر زمان که جاسوسان خلقی از راه رسیدند، مراتب را به اطلاع ایشان برسانند.

 

در تداوم این آزار رسانی­ها، چندین بار ایشان را برای تحقیق و بازجویی به مرکز ولسوالی فرا خواندند، ولی هیچ دستاویزی برای بازداشت استاد به دست نیاوردند. بسیاری از دوستداران آن شهید به ایشان توصیه کردند که برای حفظ جان به خارج از کشور مهاجرت نمایند. در همین زمان علمای سرشناس افغانستانی مقیم قم نیز که جان ایشان را در خطر می­دیدند، با فرستادن پیک مخصوص، به استاد توصیه کردند که به ایران مهاجرت نمایند. این توصیه­ها در شرایطی گوشزد می­گردید که از آسمان کشور خون می­بارید و همه روزه خبر دستگیری، شهادت و زنده به گور شدن علماء و سایر طبقات کارآمد جامعه به گوش می­رسید. وحشت و اضطراب بر همه جا سایه افکنده بود؛ اما صادقی دریادل که ترس به نظرش افسانه می­آمد، همچنان در میان مردم و شریک درد و رنجشان باقی ماند.

 

در آخرین ماههای قبل از قیام مردم که منطقه در آرامش پیش از طوفان به سر می­برد، حکومت ترور و وحشت کمونیستها به اوج رسیده بود. استاد شهید در همین مقطع اکثر اوقات در کوهها و مخفی­گاهها به سر می­برد. آن معلم انقلاب در آن روزهای تنهایی و دلتنگی، طرح یک خیزش عظیم و قیام مردمی می­ریخت. در اوج ظلمت شب، به سپیده و صبح می­اندیشید. در اندیشه شکستن قامت شب و طلوع خورشید رهایی، پگاه را به دیرگاه پیوند می­داد. پیوسته، در تلاش و تکاپو به سر می­برد. با علماء سایر نقاط در تماس مداوم بود. با بزرگان و ریش­سفیدان نیز مشوره­ها داشت. کوه سرفراز «چوگنی» و چشمان بیدار ستارگان در سکوت و خلوت شب تنها نظاره­گران جلسات نیمه شب استاد و همفکرانش بود و این راز را تا ابد در سینه خفظ خواهند کرد.

 

پس از مدتها فعالیت زیرزمینی، سرانجام تاریخ آغاز قیام تعیین گردید. همفکران استاد هر کدام مأموریت ویژه­ای یافتند و سر به کف در پی انجام آن شتافتند.

 

در همین گیر و دار از مرکز ولسوالی خبر رسید که گودالهایی برای زنده به گور کردن هر یک از روحانیون و بزرگان دایکندی در اطراف ولسوالی حفر شده و کمونیستها مصممند تمام علماء و بزرگان را به بهانه­های مختلف، جلب نموده و سر به نیست نمایند.

 

در حالی که این شایعه دهان به دهان می­گشت، ولسوال دایکندی به وسیله تلفن، شهید صادقی را به مرکز احضار نمود. معلم انقلاب که قبلاً از توطئه کمونیستها آگاه شده بود، در آن گفتگوی تلفنی با متانت و خونسردی در پاسخ ولسوال گفت: این بار اگر آمدم تنها نمی­آیم (یعنی همراه با لشکر خواهم آمد). حاکم فوراً متوجه شد که قصه چیست و بلافاصله تلفن را قطع کرد.

 

بدین ترتیب، تصمیم به آغاز انقلاب، علنی گردید و نخستین جرقه قیام روشن شد. پشت زمستان شکست و یخبندان سکوت فرو ریخت. تلاشها برای شروع انقلاب که از مدتها قبل آغاز شده بود، آهنگ پرشتاب­تری یافت.

 

سرانجام، تلاش­های چندین ماهه به بار نشست. در تاریخ 19 حمل 58 همراه با تعداد کثیری از مردم پابرهنه که یاران دیرینه او در همه عرصه­ها و صحنه­ها بودند، به عزم تسخیر مرکز دایکندی به حرکت درآمدند. با این که مردم، سلاحی جز بیل و کلنگ نداشتند، اولین مرحله از قیام آغازین گامها با موفقیت سپری گشت و مرکز ولسوالی طی یک درگیری شدید و کوتاه مدت به تصرف مردم درآمد. آوازه قیام پرشکوه مردم دایکندی چون بمب در کل هزاره­جات صدا کرد و مایه امید و دلگرمی مردمان نقاط دیگر گردید. به فاصله اندکی مردم شهرستان به پا خاستند و بساط کمونیستها را بر هم چیدند.

 

آن جهادگر بیداردل پس از فراغت از دایکندی، نیروهایش را به طرف پنجاب سوق داد؛ اما در میانه راه در منطقه «تخت سنگ» خبر رسید که 150 نفر از علماء و بزرگان لعل دستگیر و در مرکز آن ولسوالی زندانی شده­اند و قرار است پس از سپری شدن جشن هفت ثور اعدام گردند. پس از شنیدن این خبر، تغییر مسیر می­دهد و برای آزاد سازی «لعل» به طرف مرکز آن والسوالی حرکت می­کند.

 

روز هفت ثور 58، جلادان خلق و پرچم سرگرم جشن و پایکوبی به مناسبت اولین سال کودتای ننگین­شان بودند که سپاهیان ظفرمند شهید صادقی، تکبیر گویان به مرکز ولسوالی حمله­ور می­شوند. طی درگیری کوتاهی، آن سامان نیز از لوث وجود مارکسیستها پاکسازی می­شود.

 

در سومین مرحله، این بار رهسپار پنجاب می­شود و مرکز آن ولسوالی را نیز با کمک و مساعدت مردم آن دیار آزاد می­کند و در تاریخ 11/2/58 پرچم فتح را بر بلندای آن سرزمین نیز به اهتزاز درمی­آورد. آنگاه به سوی یکاولنگ یورش می­برد و با همدستی مجاهدان سائر نواحی، آن سرزمین را نیز از چنگ ایادی الحاد بیرون می­آورد. سپس در رأس سپاه گران که از مجاهدان مناطق آزاد شده تشکیل یافته بود، آهنگ فتح بامیان می­کند.

 

این بار، نبرد تاریخی و حماسه پرشکوه «بامیان»‌ اتفاق می­افتد و جمع کثیری از جهادگران آزادی بخش در کربلای بامیان، جام شهادت می­نوشند. علی­رغم تهور، بی­باکی و شهادت طلبی لشکریان اسلام به علت نبود تسلیحات و عدم آشنایی مجاهدان با جنگ­های منظم و پیچیده، مرکز بامیان‌‌ آزاد نگردید.

 

امواج خروشان این حرکت توفنده و بنیان­کن که آن فریادگر رهایی، جرقه­زن آن بود، تمامی هزاره­جات را در نور دید و از ارزگان تا میدان غور تا غزنی را به لرزه درآورد.

 

پس از حماسه بامیان، استاد شهید برای تجدید قوا به ارزگان بازگشت. هنوز چند صباحی از بازگشت­شان نگذشته بود که یکاولنگ به تصرف حکومت درآمد. استاد شهید بی­درنگ، اقدام به بسیج و اعزام نیرو نمودند. نیروهای جان برکف اعزامی، ضمن فتح مجدد یکاولنگ با غنایم بیشمار بازگشتند.

 

به منظور تداوم جهاد و گرم نگه­داشتن تنور جنگ، این بار قصد تسخیر «ترین کوت» مرکز ولایت ارزگان را نمود. با اعلام بسیج نیروها، سپاه گرانی گردآوری نمود و فرمان حرکت به سوی مرکز را صادر نمود.

 

پشتونها هنگامی که از حرکت و مقصد آن فرمانده دلاور آگاه شدند، آنها نیز رفیق قافله گشتند و از دیگر سو به سوی مرکز سرازیر شدند. هنگامی که نیروها در اطراف شهر ترین کوت استقرار یافتند، جلساتی میان فرماندهان مجاهدین تشکیل گردید. در آن جلسات قرار بر این شد حمله در شب معینی انجام گیرد و مسئولیت فتح بازار به مجاهدین هزاره و مسئولیت قلعه ولایت و زندان به مجاهدین پشتون واگذار گردید. شب موعود فرا رسید. مجاهد مردان هزاره، متهورانه یورش بردند و قسمتی از بازار را به تصرف درآوردند؛ اما از طرف مجاهدین پشتون هیچ حرکتی مشاهده نشد. آنها به جای یورش بر دشمن، پشت سر نیروهای شیعی سنگر گرفته بودند تا پس از فتح شهر، آنها را خلع سلاح نموده، تسلیحات و غنایم­شان را به تاراج ببرند. استاد شهید زمانی که از این دسیسه و پیمان شکنی آگاهی یافت، دستور عقب­نشینی داد تا از هر گونه تنش و درگیری میان مجاهدان پرهیز گردد.

 

آزاد سازی مناطق وسیع و گسترش شعاع جبهه­های جنگ، لزوم ایجاد مرکزیتی را به منظور هدایت نیروهای جهادی، اداره امور منطقه و جلوگیری از هرج و مرج، ایجاب می­نمود. پرچمدار انقلاب و سایر علماء با درک چنین ضرورتی، سنگ بنای «شورای انقلابی اتفاق اسلامی» را به عنوان محور تشکل سیاسی – مبارزاتی مردم تشیع، پایه­گذاری می­کنند. در تشکیلات نوبنیاد شورای اتفاق، استاد شهید به عنوان معاون اول رئیس شورا و مرد شماره دو آن تشکیلات ایفاء وظیفه می­نمود. تا زمانی که شورای اتفاق در بستر اهداف بنیانگذارانش حرکت می­کرد، او به عنوان یک سرباز فداکار و وفادار برای آن تشکیلات باقی ماند.

 

هنوز چند صباحی از شکل­­گیری شورای اتفاق نگذشته بود که استاد شهید به منظور معرفی چهره انقلاب اسلامی به جهانیان و انعکاس مبارزات مردم مناطق مرکزی در خارج از کشور، راهی پاکستان و ایران گردید. او نخستین سفیر و پیام رسان مبارزات مردم مناطق مرکزی در خارج از کشور بود.

 

او در آن سفرف تماسهای گسترده­ای با سران جمهوری اسلامی و شخصیت افغانستانی مقیم ایران و پاکستان برقرار نمود و به تشریح حماسه­ها و رشادت­های مردم مناطق مرکزی پرداخت. روحانیون و شخصیت­های افغانستانی را ترغیب به بازگشت به میهن و هدایت مبارزات مردم نمود. به علاوه دفاتر نمایندگی «شورای اتفاق» را در ایران و پاکستان نیز دائر نمود.

 

از دیگر اقدامات سازنده ایشان در آن سفر، تشکیل «جبهه آزادی بخش اسلامی» بود که استاد سفر کرده­مان از بنیانگذاران آن جبهه بود.

 

پس از تکمیل اقدامات سفر، دوباره به درون سنگرها بازگشت و به تداوم سنگرداری پرداخت. در مدت زمانی که ایشان در مسافرت به سر می­بردند، خوانین غیبت ایشان را غنیمت شمرده به فتنه­انگیزی و چپاول دست یازیدند. استاد بلافاصله پس از بازگشت، اقدام به دستگیری و مجازات خوانین آشوب طلب نمود و گوش مالی سختی به فتنه جویان داد. پس از خاموش نمودن فتنه خوانین، به تداوم فتوحات گذشته پرداخت. این بار به منظور فتح مرکز ولایت غور، نیروهایش را به آن سمت سوق داد. به رغم نبود تسلیحات کافی و موقعیت سوق­الجیشی خاص آن منطقه، نیروهای جان برکف ارزگان تحت فرماندهی آن فاتح نام آور، مردانه می­رزمیدند و می­رفتند تا درفش فتح را در سرزمین تاریخی غور نیز به اهتزاز درآورند. در حالی که استاد و همرزمانش در گرماگرم پیکار و ستیز بودند، خبر جنگ­افروزی وهابیون در نواحی ارزگان به آنها رسید. استاد و همرزمانش به ناچار مرکز غور را به حال خود واگذار نمودند و رهسپار ارزگان شدند.

 

ایشان هنگامی وارد منطقه شد که جنگ تمام عیار در نواحی گیزاب و اطراف در جریان بود. این نخستین رویارویی گسترده شیعیان و وهابیون بعد از انقلاب و بلکه بعد از جنگ عبدالرحمن بود. بسیار لازم و ضروری بود که در آن اولین زورآزمایی، درس یادگاری به وهابیون داده می­شد تا دیگر هوس تجاوز و فتنه­انگیزی را در سر نپرورانند. آن تک سوار عرصه پیکار نیز چنین کرد. گوشمالی سختی به وهابیون داد که تا مدتها جرأت نگاه کردن به سرزمین­های شیعیان را هم نداشتند.

 

جهاد پیگیر و رزم پرشکوه آن فرزند طوفانی انقلاب هم چنان ادامه داشت. طوفنده و پرخروش به پیش می­رفت تا پرچم فتح را بر بلندای این سرزمین به اهتزاز درآورد؛ ولی افسوس که دشمنان رند و چالاک ب اکاشتن بذر نفاق و شعله­ور ساختن جنگهای داخلی، آن شیر خشمگین را در قفس تنشهای داخلی گرفتار نمودند.

 

این قصه پرغصه و روایت تلخ، گفتنی­ها بسیار دارد و استاد شهید در آن حوادث، سخت مظلوم واقع گردید گفتنی­ها بسیار دارد و استاد شهید در آن حوادث، سخت مظلوم واقع شده بود؛ ولی به پاس احترام به وحدت ملی اسلامی جامعه تشیع که پاسداری از آن توصیه مکرر و ذکر صبح و شام و آن شهید زنده­یاد بود، لب فرو می­بندیم و گفتنی­ها را نگفته می­گذاریم. صرفاً جهت اطلاع خوانندگان – نه موضع­گیری – دو نکته را در این رابطه یادآور می­شویم:

 

1-    درگیری­های شورای اتفاق با نیروهای شهید صادقی، عموماً در دایکندی – زادگاه و دیار استاد – اتفاق افتاد. خود قضاوت کنید که چه کسی مهاجم و کی مدافع بوده است.

 

2-    در بحبوحه جنگ، هیئت صلحی متشکل از چهار نفر از علمای برجسته بامیان به نیلی آمد. آنان برای آگاهی ازنظرات استاد شهید، جلسه پرسش و پاسخ با شرکت عامه مردم تشکیل دادند. نخست از علت آغاز درگیریها پرسیدند. دو کلمه از پاسخ مفصل آن شهید را در این جا نقل می­کنیم:

 

«درگیریها با هجوم نیروهای شورای اتفاق به بهانه کشته شدن یکی از افرادشان در منطقه ما، آغاز شد. ما از شما سئوال می­کنیم که در  همه جای دنیا همه روزه افرادی کشته می­شوند، آیا راه گرفتن خون او و اعزام سه هزار لشکر است یا راههای دیگری هم وجود دارد؟»

 

در سالهای اخیر که تضادهای گروهی و تنش­های داخلی، امکان تحرکات سالم سیاسی – نظامی را از همگان سلب کرده بود؛ استاد شهید بیشتر به مسائل عمرانی، اقتصادی و فرهنگی منطقه پرداخت. بدین وسیله می­خواست هم از درگیر شدن در جنگهای داخلی بپرهیزد و هم خدمتی به مردم محروم و رنج کشیده نماید.

 

در این زمینه، خود که انسان توانمند، آبدیده و رنج کشیده بود، از همه  بیشتر کار می­کرد و همگان را به کار و تلاش تشویق می­کرد. در بسیاری از موارد افراد بیکار و تن پرور را جریمه می­نمود. با وجود فقدان ابزار و وسایل عمرانی و فرهنگی آن خدمتگزار صدیق مردم خدمات ارزنده­ای به انجام رساند و یادگارهای ارزشمند از خود به یادگار گذاشت. فشرده و فهرست­وار به بخشی از خدمات آن زنده­یاد در زمینه سازندگی و امور فرهنگی و آموزشی، اشاره می­کنیم:

 

1-    در ساحه فرهنگی و آموزشی:

 

الف: بازگشایی مکاتب: استاد شهید با درک ضرورت توجه به امور تعلیمی و تربیتی نونهالان و جوانان محروم آن سامان، در قدم اول، مکاتب جدید (دولتی) را از انزوا و خلوت بیرون آورد. آن مراکز حیاتی و آینده­ساز را با حضور صدها نونهال مشتاق، حیات دوباره بخشید. غنچه­های زندگی و امیدهای آینده فردای مردم، عصای چوپانی را کنار نهادند و قلم و کتاب به دست گرفتند.

 

ب: فعال نمودن مدارس دینی: همزمان با بازگشایی مکاتب، مدارس دینی نیز فعال گردید. ابتدا مدرسه علمیه نیلی آغاز به کار کرد و پذیرای 60-70 طلبه جوان و شیفته علم گردید. با مرور زمان و جد و جهد مسئولان پایگاه­ها، مدارس دینی سائر نقاط نیز فعال و پذیرای طلاب گردیدند.

 

2-    در ساحه سازندگی و عمران:

 

الف: تعمیر و احداث خطوط ارتباطی: برای سهولت در امر حمل و نقل مایحتاج مردم، کلیه سرکهای منطقه­ با دستور و هدایت استاد بازسازی گردید و در مناطق بسیاری سرکهای جدید احداث شد.

 

ب: احداث پل: در این خصوص، احداث پل بر روی رودخانه­های شهرستان و دایکندی از آثار ماندگار آن شهید بزرگوار است.

 

ج: احداث مدرسه، مسجد و بازار: بنای مسجد و بازار نیلی و احداث مدرسه مهدیه از نمونه­های مثال زدنی در این مورد است.

 

د: ایجاد سد: احداث سد به منظور استفاده از آب دریا در امر کشاورزی از طرح­های موفق و بی­سابقه ایشان است. نخستین بار، سد «غدار» که با طرح و پیشنهاد خود آن شهید آغاز شده بود، پس از سه سال کار مداوم، مورد بهره­برداری قرار گرفت و بیش از هشتاد خانوار بی زمین و کم زمین را صاحب زمین نمود. سپس این تجربه موفق در بسیاری از نقاط تکرار شد و کمک شایانی به توسعه زراعتی منطقه نمود.

 

ه: احیاء زمین­های بایر: ایشان با دقت و تیزبینی خاص، سراسر منطقه را می­گشت و زمین­های موات و هر جایی را که استعداد بهره­برداری داشت، به افراد بی­زمین واگذار می­کرد. با این شیوه، بسیاری از زمین­های بایر و دشتهای خشک به مزارع سرسبز و آباد تبدیل گردیدند.

 

استاد شهید در عین حال که مانند یک باغبان کاردان و دلسوز در جهت شکوفایی آن باغ و بوستان، شب را از روز نمی­شناخت، هیچ گاه از وظایف که مقتضای هویت صنفی روحانیت است، غافل نبود. در گرماگرم فعالیت­های فوق، مدت زیادی از طرف آیت الله منتظری به عنوان امام جمعه منصوب شده بود و اقدام به برپایی مراسم عبادی سیاسی نماز جمعه می­نمود

 

قضاوت هم در این میان جای خود را داشت. ایشان از طرف مرجع فوق­الذکر، اجازه قضاوت نیز داشتند و به این امر مهم نیز می­پرداختند.

 

تلاش­های پیگیر و خروشنده استاد در محورهای فوق ادامه داشت تا اینکه نشستهای مقدماتی علماء و فرماندهان جهادی برای ایجاد وحدت و پایه­گذاری حزب وحدت اسلامی پیش آمد. استاد شهید که دمیدن نسیم روح بخش وحدت در پیکره مجروح جامعه افغانستان از آرمانهای دیرینه­اش بود، مشتاقانه و فعالانه در جلسات مقدماتی شرکت می­جست. پس از آن نوبت امضاء میثاق­­نامه رسید. استاد با دل و جان میثاق وحدت را امضاء نمود و بعد از آن مانند یک سرباز فداکار و وظیفه­شناس در خدمت آرمانهای حزب وحدت در آمد.

 

نکته­ای که در خدمت وحدت­خواهی آن شهید قابل یادآوری است اینکه در طول جهاد چهارده ساله، هر گاه کانون و مرکزیتی با نیات وحدت­طلبانه شکل گرفته است، آن منادی راستین وحدت از بنیان­گذاران آن کانون بوده است. شورای اتفاق نخستین مرکزیتی بودکه بدین منظور به وجود آمد و استاد شهید از مؤسسین و ارکان مهم آن شورا بود. جبهه آزادی بخش اسلامی نیز سازمانی بود در راستای همین هدف و باز صادقی صدیق از پایه­گذاران جبهه مذکور بود. سومین و آخرین حرکت وحدت خواهانه، تشکیل حزب وحدت اسلامی بود که باز آن شهید وحدت از استوانه­های پایدار جریان مذکور بود.

 

در مرحله تعیینات حزب وحدت، ایشان به عنوان عضو شورای مرکزی و فرمانده کل نیروهای مسلح حزب وحدت انتخاب گردید و از آن پس به ایفای وظیفه در سنگر جدید پرداخت.

 

اولین وظایف او در سمت فرماندهی کل نیروها، عبارت بود از: ادغام پایگاه­های احزاب منحله و تشکیل پایگاه­های واحد، خاتمه بخشیدن به درگیری­های پراکنده داخلی و تشدید جهاد در جبهه­های جنگ با ایادی روسها. استاد با شور و اشتیاق به انجام امور فوق پرداخت و صادقانه پایه­های وحدت را تحکیم بخشید.

 

استاد در گرماگرم سر و سامان دادن به امور نظامی حزب بود که شورای مرکزی حزب وحدت ایشان را به عنوان عضو هیئت بلند پایه اعزامی به خارج تعیین نمود. ایشان به لحاظ علاقه­ای که به کار در میان مردم داشت، ابتدا از پذیرفتن مسئولیت جدید خودداری کرد؛ امام مسئولان حزب وحدت، قاطعیتی که در ایشان سراغ داشتند، با اصرار از استاد خواستند تا عضویت هیئت را بپذیرند. ایشان هم این مسئولیت خطیر را پذیرفتند و در زمستان سال 1368 در حالی که برف سنگین، عبور و مرور را در اکثر راههای هزاره­جات را غیر ممکن ساخته بود همراه با اعضای هیئت به ایران آمد.

 

او در ایران همگام با دیگر اعضاء هیئت، تلاش­های گسترده­ای را به منظور ترغیب گروهها به اتحاد، ادغام دفاتر و اعلام رسمی حزب وحدت، آغاز نمود. در این راستا، ملاقات­ها و نشست­هایی با مقام معظم رهبری، آیات عظام، مسئولان جمهوری اسلامی، سران احزاب و دیگر شخصیت­های سیاسی – جهادی داشتند. سرانجام با تلاش پیگیر هیئت پرتلاش، حزب وحدت به عنوان یک وزنه مهم و تعیین کننده در جهان خارج نیز مطرح گردید.

 

پس از پایان مأموریت هیئت در ایران، جهت مذاکره و تبادل نظر با رهبران جهادی مقیم پیشاور، رهسپار پاکستان گردید. سپس به مرکز بامیان رفت و گزارش سفر موفقیت­آمیز هیئت را به شورای مرکزی تقدیم داشت. آنگاه همانند گذشته به پیشبرد امور نظامی حزب وحدت پرداخت و تا پوشیدن جامه سرخ شهادت، لحظه­ای آرام و قرار نیافت.

 

سرانجام شب پرواز و معراج فرا رسید. شامگاه بیست و چهارم عقرب، استاد مهمان یکی از بستگانشان در قریه «سنگ موم»‌ بودند. سپاه سیاه و زنگی شب همه جا را فتح کرده بود. قریه سنگ موم در حلقوم تاریکی فرو رفته بود. مهتاب خجل و رنگ پریده از پشت کوههای صد خانه سرک می­کشید. «چوگنی» عبوس و خشمگین، بلندای قامت شب را می­شکست و به آسمان پرستاره چنگ می­انداخت. سکوت مرموز شب با غریو شادی خفاشان ظلمت­پرست و نعره­ بادهای تطاول­گر خزانی در هم شکسته می­شد. استاد شهید لحظات شیرینی را در میان غنچه­های زندگی­اش می­گذراند. جگرگوشه سه ساله­اش را در آغوش پرمهر داشت و دست نوازش پدرانه نثارش می­کرد. محافظان استاد از مرکز ولایت راه افتاده و هنوز در راه بودند. در چنین لحظاتی، ناگهان نوک سه میل اسلحه خودکار از در و پنجره به درون اطاق خزید و سینه پرمهر آن مهربان مرد را نشانه رفت. قبل از اینکه استاد هیچ گونه حرکتی انجام دهد صدای رگبار مسلسل در فضا پیچید و شب هجران و فرقت یار به سر رسید.

 

یادش گرامی روحش شاد آمارنهایش جاودانه و راهش پر رهرو باد.

منبع: وبسایت حزب حراست اسلامی افغانستان

نظرات  (۱)

  • کارشناس پارت
  • پیام دایکندی درود
    مطلب زندگی نامه شهید صادقی نیلی (ره) شمارو مطالعه کردم بسیار مفید بود.
    من کارشناس فروش شرکت تبلیغاتی پارت چاپ هستم اگر روزی به ما نیاز داشتین در زمینه آگهی و چه کارهای چاپی خوشحال میشیم کمکتون کنیم

    این آدرس سایت ماست:
    www.partchap.ir
    اینم شماره تماسمون:
    02188756411

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی
    این پایگاه: از طریق نقد منصفانه و تحلیل های علمی، روحیه حسابدهى و شفافیت را در حکومت محلی ولایت دایکندی تعقیب می نماید*** این پایگاه: تا حد توان انعکاس دهنده نابسامانیهای سیاسی و اداری در ولایت دایکندی می باشد *** این پایگاه: در جهت اداره سالم ومدیریت أثربخش در ولایت دایکندی می کوشد*** با آخرین گزارشات و تحلیل های خبری از ولایت دایکندی با ما باشید*** این پایگاه: پذیرای مقالات وتحلیل های خبری شما برای نشر در اینجا می باشد*** این پایگاه: پیشنهادات شما را در مورد عرضه خدمات بهتر خود به دیده قدر مینگرد.*** اطلاع رسانی شما، این سایت را به دیگران موجب امتنان و خرسندی است*** منتظر تماس و ارتباط علمی و فرهنگی شما می باشد*** راه ارتباطی شما به ما: adalat115@gmail.com