بی سرزمین تر از باد؛ یادداشت خواندنی از یک استاد دانشگاه ایرانی درباره افغانستانی های مقیم این کشور
سعید معدنی، استاد دانشگاه آزاد، تهران در یادداشتی به انتقاد از سیاست های ایران در ارتباط با مهاجرین افغانستانی مقیم این کشور پرداخته است و می گوید وقتی می شنویم که شهردار لندن (صادق خان) یک مسلمان است که پدرش راننده تاکسی اهل پاکستان بوده است. یا در دوره ای نماینده آمریکا در سازمان ملل یک افغانستانی (زلمای خلیل زاد) بوده، یا یک آمریکایی آفریقایی تبار (اوباما) که مادرش اهل آمریکا و پدرش اهل کنیا بوده، رییس جمهور ایالات متحده آمریکا می شود، و یا چند وزیر دولت کانادا هندی تبار هستند، وده ها و صدها مورد مشابه، آنگاه به قوانین عقب مانده خودمان و کشور های شبیه خودمان می نگریم ...
بی سرزمین تر از باد
(در باره افغانستانی های مقیم ایران)
حوادث آبان ماه ۱۳۹۸ علاوه بر خشونت جاری در کف خیابان، با خود حرف و حدیث های فراوانی به بار آورد. یکی از این حرف ها صحبت هایی بود که مدیر کل اتباع خارحی در باره تعدادی از افغانستانی های مقیم ایران بود که در اعتراضات دستگیر شده بودند. این سخنان در لا به لای هیاهوی سهمگین حوادث اخیر گم شد.
این مدیرکل با اشاره به حضور برخی افغانستانی ها در اعتراض های آبان ماه گفته بود که “آنها پس از چهل سال حضور در ایران اکنون تبدیل به “چالشی” برای کشور شده اند.”
این چالش در پاره ای موارد به ناقص بودن قوانین ما به عنوان یک کشور جهان سومی بر می گردد. وقتی به وضعیت مهاجران جهان سومی در اروپا و آمریکا نگاه می کنیم، می بینیم آنها چقدر انسانی تر از ما به حقوق مهاجران نگاه می کنند.
سالها قبل یک دانشجوی دختر اهل افغانستان در کلاسم بود که وقتی از تعداد زیاد غیبت هایش سوال کردم گفت که به خاطر قبولی در دانشگاه باید به افغانستان می رفتم و مجوز دانشجو بودن می گرفتم و از اقامت دانشجویی(و مزایای احتمالی اش) استفاده می کردم، به همین دلیل مدتی آنجا بودم. وقتی سوال کردم که مگر شما ایران بدنیا نیامده اید گفت نه تنها من در ایران به دنیا آمده ام بلکه پدرم هم در کودکی به ایران آمده و ما دو نسل هستیم که خاطره ای از موطن اصلی خود نداریم ولی با این وجود بعد از چهل سال در اینجا کاملا بیگانه تلقی می شویم. وی اضافه کرد، جالب اینجاست که در افغانستان هم بعضی کارمندان اداری با ما به سردی برخورد می کردند و جوری به ما نگاه می کنند که انگار با مهاجرت مان در روزهای سخت جنگ داخلی، کشورمان را رها کرده، به ایران آمده و اینجا خوش گذرانده ایم. به عبارتی ما هویت دوگانه و شاید هم هویت گم شده ای داریم و به نوعی بی سرزمین هستیم.
دانشجوی دیگری دارم که خودش و پدرش در ایران بدنیا آمده اند! و پدر بزرگش ۶۰-۷۰ سال پیش به ایران مهاجرت کرده است. همان سالهایی که هنوز ۸۰ درصد جمعیت کنونی ایران بدنیا نیامده بودند. وی می گوید پدر بزرگم حدود دهه های ۳۰ -۴۰ از افغانستان به ایران آمده و پدرم در سال ۱۳۴۵ در ایران زاده شده، خودم هم متولد ۱۳۷۰ هستم. اما با وجود بیش از شش دهه سکونت در ایران، با ایشان همچون تازه مهاجران برخورد می شود. این جوان دانشجو هم علیرغم اقامت طولانی در ایران باز هم مجبور است برای تحصیل در دانشگاه برای اولین بار به کشور سه نسل قبل خود برود و مجوز اقامت دانشجویی بگیرد!
با خود می گویم ما جهان سومی ها چقدر قوانین عقب مانده و ناسازگار با جهان مدرن داریم. وقتی سرنوشت افغانستانی ها در ایران را با مهاجران در جوامع غربی مقایسه می کنیم، چقدر قوانین مدنی پیشرفته و حقوق انسانی تری دارند.
وقتی می شنویم که شهردار لندن (صادق خان) یک مسلمان است که پدرش راننده تاکسی اهل پاکستان بوده است. یا در دوره ای نماینده آمریکا در سازمان ملل یک افغانستانی (زلمای خلیل زاد) بوده، یا یک آمریکایی آفریقایی تبار (اوباما) که مادرش اهل آمریکا و پدرش اهل کنیا بوده، رییس جمهور ایالات متحده آمریکا می شود، و یا چند وزیر دولت کانادا هندی تبار هستند، وده ها و صدها مورد مشابه.
آنگاه به قوانین عقب مانده خودمان و کشور های شبیه خودمان می نگریم و افغانستانی های مقیم ایران بعد از چند دهه نه تنها بیگانه هستند، بلکه به باور مدیر کل اتباع خارجی “چالشی بزرگ” تلقی می شوند!
دوستی می گفت در یک کشور اروپایی وارد رستورانی بزرگ و شیک شدم و متوجه شدم که صاحب آن یک افغانستانی است. پس از چند بار صرف غذا و آشنایی بیشتر مبلغی پول به من سپرد تا به برادرش در ایران برسانم. وقتی به آدرس برادر در یکی از شهرهای جنوب استان تهران رفتم دیدم به خاطر فشار سنگین کار یدی زمین گیر شده و در یک زیر زمین نمور روزگار می گذراند. این برادر را با آن برادر کراواتی شیک صاحب رستوران مقایسه کردم غصه ام گرفت. بی شک مشکل از مدیرکل اتباع خارجی ایران و یا سایر مسئولین نیست، مشکل عقب ماندگی قوانین ما در جهان مدرن است.
یادداشت را با یک اتفاق غمگین در باره سقوط هواپیمای اوکراینی اخیر به پایان می برم. تعدادی از کشته شدگان این هواپیما افغانستانی بودند و در شبکه های اجتماعی خواندم که سه تن از ایشان کس و کاری نداشتند و کسی سراغی از ایشان نگرفته اند. به عبارتی اگر این خبر درست باشد، این سه تن، غریب و بی سرزمین تر از هر کسی بوده اند.
منبع: شفقنا افغانستان