زندگینامه استاد شهید امان الله موحدی
استاد
امان الله موحدی یکی از چهره های درخشان جهاد و مقاومت و یکی از یاران وفادار و همسنگران
استاد عبدالعلی مزاری بزرگ بود...
اشاره:
استاد موحدی یکی از چهره های درخشان جهاد و مقاومت و یکی از یاران وفادار و همسنگران استاد عبدالعلی مزاری بزرگ بود. وقتی زندگینامه این شخصیت بزرگ را ورق میزنیم، دیده می شود که این ابرمرد تاریخ برای آزادی و خدمت به مردمش تلاشهای داییم و خستگی ناپذیر را انجام داده است. مطالعه زندگینامه این شخصیت ها ما را وادار میکند تا از شجاعت، ایثار و فداکاری آنها درسهای بزرگ و ارزشمند را فراگرفته و راه سبزعدالت خواهی آنها را با دیده باز و ذهن آگاه ادامه بدهیم. از اینکه در استانه شانزدهمین سالروز شهادت وی قرار داریم گوشه های از زندگیِ شهید استاد موحدی را به طور مختصر به معرفی میگیریم.
دوران کودکی، نوجوانی و تحصیلات:
امان الله موحدی فرزند عبدالله در سال 1328 ه ش در منطقه وطمه دره خودی مربوط ولسوالی خدیر، ولایت دایکندی در یک خانواده مومن و مذهبی چشم به جهان گشود. امان الله موحدی در کودکی پدرش را از دست داد. آموزش و تحصیل برایش میسر نبود. مشکلات اقتصادی و اجتماعی موانعی بودند که سد میشد در برابر تعلیم و تحصیل او. با وجود این همه مشکلات و صدها موارد دیگر، هیچ مشکل و هیچ ناملایمات نمی توانست تا ذره ای نا امیدی در دل این نوجوان ایجاد نماید. امان الله موحدی روز ها حیوانات را به چراگاه میبرد. شبانگاه با سر و صورت خاک آلود و تن خسته به خانه بر میگشت. وقتی به خانه می آمد با استقبال گرم مادری رو به رو میشد که در وصفش هرچه گفه شود کم است؛ مادری که واقعا یک مادر بود. مادری که از نگاه تحصیل، دینداری، مردم داری، رهبریی خانم های قریه و دهها موارد دیگر، ممتاز روزگار خود بود.
خدا میداند، دشت، کوه و صحرا همه و همه میدانند که امان الله موحدی در آن بیابانها و صحراها چه رازهای را با خدا و مخلوقاتش در میان میگذاشت. همه روزه مقداری نان خشک را در بین کیف کتابهایش جابجا کرده، برای چراندن رمه ها روانه کوهها می شد. برخی همسایه های امان الله به تمسخر میگفتند: «بچه عبدالله در کوهها بز و گوسفندان را درس میدهد…» اما قضیه اینگونه نبوده بلکه موضوعی در میان بوده که هیچ کس قدرت درک آن را نداشته اند. او واقعا عاشق علم و دانش بود. در آن وادی پر راز، در آن کوهها و صحـراها، رهگذران عالِم، استاد این نوجوان بودند. او از هرکسی که یک کلمه خواندن را بلد بود، آن را فرا گرفت. علم گوهر گمشده او بود که در هرجا می یافت، آن را برمیداشت.
با گذشت زمان برازندگی امان الله موحدی بهتر و بیشتر شده میرفت.
او اولین درسها را از مامای بزرگوارش ملاکلبی حسین فرا گرفت و برای کسب بیشتر علم و دانش، بسیاری مناطق دایکندی را سفــــر نمود. از منطقه بوزی گرفته تا سنگتخت و بندر، از بسیاری مناطق خدیر گرفته تا نیلی و قخور سفــر نمــوده و از فیض عالمان عصر خویش بهره مند گردید.
با گذشت زمان امان الله موحدی دیگر امان الله موحدی قدیم نبود؛ حالا او شخصیتی شده بود که هرکس به علم، درایت، صبر، صداقت و دینداری وی اعتماد و اعتراف میکردند. امان الله موحدی برای ادامه تحصیل و کسب علوم بیشتر روانه جمهوری اسلامی ایران شد…
مرحوم شادروان استاد اعتمادی یکی از نزدیکترین و صمیمی ترین همسنگر استاد موحدی میگوید: «شهید موحدی هیچ گاهی متکی به درسهای مدرسه نبود و بیشتر اوقاتش را صرف مطالعه کتابهای بیرونی می کرد. با آنکه در آن زمان خواندن کتابهای فلسفه در ایران جرم بود، نمی دانم موحدی این کتاب ها را از کجا می کرد. او این کتابها را به اتاق می آورد و شبها می خواند…»
فعالیت های سیاسی در گروه مستضعفین، سازمان نصر و حزب وحدت اسلامی:
طوری که یاد آوری شد امان الله موحدی در ایران رفت تا به تحصیلاتش ادامه دهد. وی در ایران هم درسهای حوزوی و سیاسی را به پیش می برد و هم دست به فعالیت های میزد که واقعا نیاز عصر و زمانش بود. او با جمعی از دوستان از جمله آقایان اعتمادی (بوزی) سجادی، صابری، رضایی ، معینی ، صالحی، مهدوی و بقیه دوستان در مشهد اقدام به تاسیس گروه مستـضعفین کردند. آنها با این کار عملا نابسامانی ها و مشکلات افغانستان را در نشریه ای که به همین نام مسمی بود نشر و پخش میکردند. بسیاری پیامهای شان سخنان، اشعار و عکس های شهید بلخی و آرمان های کسانی بودند که در طول تاریخ در افغانستان از مردم شان دفاع کرده و جانانه جان نثاری ها کرده بودند.
با گذشت زمان فعالیت های گروه مستضعفین بیشتر و بهتر شده میرفت. در اثر ارتباطات و گفتگوهای صمیمانه و دوستانه که بین استاد عبدالعلی مزاری و اعضای گروه مستضعفین انجام شد، همگی بر این امر اتفاق کردند که با هم یکجا شده، سازمان نصر را تاسیس و نشریه سازمان نصر با نام گروه مستضعفین به نشرات خود ادامه دهد.
امان الله موحدی پس از سالها تحصیل در ایران، طبق برنامه ها و تقسیمات سازمان نصر با جمعی از دوستان در افغانستان آمده و در ولسوالی خدیر(دایکندی سابق)، برنامه های فرهنگی و سیاسی شان را آغاز نمودند. آمدن استاد موحدی در زمانی بود که حکومت کمونستی وقت در کشور حاکم بود و روی عقاید مردم نیز پا میگذاشتند. حکومت کمونستی را عقیده بر این بود که خدایی وجود ندارد، پیغمبر دروغ است، مردم مثل علف و گیاه اند و… وقتی استاد موحدی و دوستان شان به دایکندی آمدند، فعالیت های سیاسی و فرهنگی شان را شروع کردند. در اولین اقدام شان پایگاه نظامی درست کرده و درسهای عقاید را برای مردم میداد. درسهای سیاسی و عقیدتی را که استاد موحدی در ولسوالی خدیر تدریس کرده است، نسخه های دست نویس آن به غزنی، بامیان، غور و دیگر ولایات نیز فرستاده شده است. چند نسخه آن هم اکنون نزد محترم خداداد غفاری، داکترزارع خدیر و دیگر دوستان موجود است.
فعالیت های این سازمان در دایکندی با وجود مشکلات فراوان، به روش عادی به پیش میرفت تا اینکه استاد عبدالعلی مزاری به دایکندی آمده، برنامه ها و فعالیت های ایشان را از نزدیک مشاهده و بررسی نمود. در این سفر استاد عبدالعلی مزاری یک راس قاطر را که خودش بر آن سوار میشد برای امان الله موحدی به عنوان تحفه تقدیم کرد.
با گذشت زمان سازمان نصر به رهبری استاد عبدالعلی مزاری با دیگر جریان های سیاسی وارد بحث شده، پس از تلاشهای زیاد موفق شدند تا حزب وحدت اسلامی افغانستان را تاسیس نمایند. امان الله موحدی یکی از اعضای برجسته شورای مرکزی این حزب بود. او در تمامی تصمیم گیری ها و برنامه های کلیدی این حزب نقش فعال، برجسته و کلیدی را ایفا میکرد. استاد موحدی برای تطبیق و تحقق تصامیمی که از طرف حزب وحدت اسلامی افغانستان به رهبری استاد عبدالعلی مزاری ارایه می شد، همگام با استاد مزاری در بسیاری ولایات کشور سفر نمود و در کوه و دره جانانه از خاک و مردم دفاع نموده است.
استاد موحدی و دوران طالبان:
امان الله موحدی با جمعی از دوستان صمیمی اش، از زمان تشکیل گروه مستضعفین تا تاسیس سازمان نصر و تا دوران بوجود آمدن حزب وحدت اسلامی افغانستان و بویژه بعد از تشکیل حزب وحدت اسلامی افغانستان، فعالیت های شان را هرچه بیشتر از پیش گسترش دادند. با گذشت هر روز فعالیت ها و کارکردهای امان الله موحدی بهتر و بیشتر شده میرفت. از آنجا که در سابق ولسوالی دایکندی مربوط ولایت ارزگان بود و استاد موحدی از ارز دایکندی بود، همگان او را استاد موحدی ارزگانی خطاب میکردند.
استاد موحدی و جمعی از دوستانش برای پیشبرد کارهای مهم و برنامه های که حزب وحدت به رهبری استاد مزاری در پلان داشتند در بسیاری از ولایات کشور سفر نمودند. از دایکندی و بامیان گرفته تا دره صوف و مزار شریف، از بغلان و میدان وردک گرفته تا کابل، غزنی، فراه، هرات و نیمروز؛ همه جا را سفر نمود. که بامیان، مزار و میدان وردک فعالیت های چشمگیری داشته است. او دریکی از خاطره هایش مینویسد: «زمانیکه در کنار پل دریای آمو ایستادم به یاد هزاران شهید، مجروح و آواره کشورم افتادم …»
در سالهای که طالبان در افغانستان در حال قدرت گرفتن بود، استاد موحدی به زیارت بیت الله الحرام مشرف شد و به ایران بر گشت. در چند مدتی که استاد موحدی در ایران به سر میبرد، طالبان به پیشروی ها و جنایات بیشتری دست یافتند. آنها بامیان را که آخرین سنگر مقاومت در برابر طالبان بود از سر راه برداشته، هزاران انسان را شهید، مجروح و آواره ساخته، آنجا را در تصرف شان در آوردند.
آمدن استاد محقق و استاد موحدی به افغانستان در اوج قدرت طالبان:
استاد حاجی محمد محقق معاون ریاست اجرایه جمهوری اسلامی افغانستان چند سال قبل در یکی از سخنرانی هایش می گوید، در زمان که طالبان اکثریت مناطق افغانستان را به دست گرفتند من ایران بودم. رفته تهران، همه اعضای شورای مرکزی حزب وحدت جمع بودند و در این مورد حرف میزدند تا یک رهبر انتخاب کنند. آقای محقق می گوید من به همه اعضای شورای مرکزی گفتم انتخاب رهبر هم خوب است، ولی تعداد از ما آماده شویم تا بروم افغانستان و از مردم خود دفاع کنیم. من که روان هستم افغانستان هرکس از شما ها که میخواهند برود من آماده هستم. به گفته استاد محقق در بین حدود صد نفر از اعضای مرکزی تنها صابری لعل و موحدی دایکندی حاضر شد با هم افغانستان بیایم. ما سه از تهران حرکت کردیم و آمدیم به مشهد. صابری نظر به برخی مشکلات و کارهای که برایش پیش آمد در مشهد ماند، من و آقای موحدی به تاجکستان رفتیم و از آنجا رفتیم نشست با احمدشاه مسعود داشتیم. آقای مسعود از ما اسقبال کردند. ما گفتیم؛ بودن ما کنار شما سودی ندارد. ما می خواهیم به مناطق خود برویم و از مردم خود دفاع کنیم. محقق می گوید من از آنجا به سمت شمال رفتم و موحدی به بامیان و دایکندی. متاسفانه روزی خبر شدم که موحدی هم شهید شده است…
جنرال جمعه خان از غزنی (ریس امنیت ملی در سالهای اول تاسیس دایکندی) در مورد آمدن استاد موحدی به افغانستان میگوید: «من و استاد موحدی دوستان واقعا صمیمی بودیم. قرار بود که من گلویم و استاد موحدی پایش را جراحی نماید. جراحی گلویم شش ماه و جراحی پای استاد موحدی یک سال زمان را در بر میگرفت. اول جراحی گلوی من شروع شد. دست و پایم در تخت بیمارستان محکم بسته بود. هر روز استاد موحدی به دیدار من آمده، آب میوه را درست کرده در دهانم قرار میداد و شوخی میکرد. در شوخی هایش میگفت: «جمعه خان دیدی زوره! دیگه در جنگ طالب میروی! دیگه در جنگ طالب پیش پیش خیز میزنی! دیدی!». جمعه خان در ادامه میگوید: وضعیت شوخی های ما همه روزه به همین منوال تکرار میشد، تا اینکه یک روز استاد موحدی به دیدارم آمد که حالش متفاوت از تمام روزها بود. از من سوال کرد که آیا اخبار را شنیدی؟ گفتم نه. استاد موحدی گفت: «بامیان هم به دست طالبان سقوط کرده است… من پایم را جراحی نمیکنم. به افغانستان میروم تا به ملا عمر کور نشان دهم که هزاره ها شیر هستند. برای ملا عمر یک شیر را هم نشان بدهم.» استاد موحدی با گفتن این حرفها از من خدا حافظی کرد. دیگر هرگز و هرگز ندیدمش… یک وقتی خبر شدم که دیگر هرگز استاد موحدی ارزگانی نخواهیم داشت.
استاد موحدی در رهبریی جبهه هزاره جات:
نیمه دوم سال 1377 بود که جنگجویان طالبان در دورترین نقطه کشور یعنی در دایکندی نیز رسیدند. با آمدن طالبان در منطقه و آغاز برنامه های حکومتی شان، وضعیت امنیتی، معیشتی، صحی و در مجموع تمام امورات زندگی به مشکلات بسیار جدی مواجه گردید. بسیاری مردم خانه و کاشانه شان را ترک گفته، به دیار غربت مهاجر شدند. دلهای مردم شکسته شده و از وضع موجود کاملا نا امید شده بودند. دستگیریهای زیاد، شکنجه های خطرناک و تهدیدها، موارد بودند که مردم ما را از هر طرف در تنگنا قرار داده بودند.
روزها همچنان میگذشت تا اینکه روزنه امید گشوده شد. آوازه برگشت استاد موحدی و آوردن کمک ها و تجهیزات در گوشها و در محافل مردم زمزمه می شد. روحیه و جرأت مردم زنده گردید. این امر باعث شد که مردم علیه طالبان قیام کرده و با یک درگیری بسیار مختصر چند نفر از طالبان را کشته و زخمی، تعدادی از مردم ما را که اسیر طالبان بودند آزاد و طالبان را مجبور به فرار از ولسوالی نماید.
دیری نگذشت که استاد موحدی با جمعی از دوستان از راه رسیدند. با آمدن او اوضاع منطقه بهتر و مردم مطمئن تر شدند. همه روزه صدها نفر به دیدن استاد موحدی آمده، سفرحج را برایش تبریک گفته، در جریان آخرین برنامه ها و پلانهای ایشان قرار گرفته و با گرفتن پولی (که از طرف حزب وحدت اسلامی برای کمک مردم آورده بود)، دوباره به منطقه شان برمیگشتند. استاد موحدی دقیقا در زمانی در منطقه آمد که قحطی مردم ما را سخت در تنگنا قرار داده بود. با توزیع مقادیر زیاد پول، مردم توانستند مواد غذای و اسلحه مورد ضرورت شان را تهیه نمایند.
با گذشت هرروز، طالبان مجبور می شدند که از مناطق مختلف فرار کرده و دایکندی را ترک نمایند. دریکی از درگیریهای که در منطقه کیتی (کرمسرای) اتفاق افتاده بود؛ چند تن ( 6 تا 8 نفر) از مردم ما در مقابل صدها نفر از طالبان چنان مردانه جنگیدند که طالبان با تحمل خسارات مالی و جانی، راهی جز ترک منطقه نداشتند. یکی از فرماندهان این گروه که به دیدار استاد موحدی آمده بود در سخنانش میگفت: «ما برای دفاع از مردم خود آماده هر نوع فداکاری هستیم. برای ما سرما، گرما، گرسنگی و مشکلات هیچ تاثیری ندارد. ما در سنگرها نان خشک را جویده و همراه برف نوش جان میکنیم، ولی از مقاومت دست بر نمیداریم.»
موجودیت استـاد موحدی دایکندی زنگ خطری بود برای طالبان در مرکز ولایت ارزگان. آنها میگفتند: «در دایکندی محقق لنگ آمده، کار را برای طالبان دشوار کرده است.» طالبان برای دوباره گرفتن دایکندی تصمیم گرفتند که افراد سرشناس و رهبران هزاره را در دایکندی از بین ببرند که نام استاد موحدی در صدر این جدول قرار داشت.
روزگار همچنان میگذشت. دوستان استاد موحدی بارها به ایشان یاد آوری کرده بودند که منطقه را ترک کنید، زیرا اوضاع بسیار خطرناک است. استاد موحدی در جواب شان میگفت: «من در مکه با خدایم عهد بسته ام که در بین مردمم، در خاک خودم و در دفاع از مردمم جان دهم. در شرایطی که طالبان همه جا را تصرف کرده است و مردم ما در خطر است، من مردمم را هرگز رها نخواهم کرد. امروز موضوع بسیار مهم موضوع طالبان است و مردم ما نباید تنها گذاشته شود…»
طالبان در اجرای تصمیم شان قاطع و جدی بودند. تصمیم شوم طالبان و اختلافات درون منطقوی مواردی بودند که دست به دست هم داده، جفای بزرگی را در حق مردم و ملت ما کردند که هرگز جبران نخوهد شد.
دقیقا روز 21 سرطان سال 1378 بود که نامـردان روزگار، راد مردی را هدف گرفتند که تاریخ نظیرش را در دایکندی نداشته، ندارد و نخوهد داشت. استاد موحدی سه روز مجروح بود. ارتباط با استاد خلیلی و استاد محقق بر قرار شد، اما به اثر نقض فنی مخابره، دیگر تماس با مرکز ممکن نبود.
سرانجام صبح روز 24 سرطان 1378 استاد موحدی بر عهدی که با جانان بسته بود وفا نمود و به کویی دوست شتافت.
روحش شاد و بهشت برین جایگاهش باد!