شهید سمیه محمدی کیست؟
شهید سمیه محمدی وکیل شورای ولایتیِ ولایت دایکندی؛ بنا به داشتنِ ویژگی های چندی در میان نسلِ حاضرِ این جامعه بی نظیر بود...
نخست؛ شهید سمیه محمدی ابتدا سواد صنف دوازده داشت و با داشتنِ درجه ی صنف دوازده، سواد کافی و تسلط خوب بر زبان مادریی خویش داشت و در نوشته هایش نیز با سواد می نوشت و زیبا قلم می زد.
دو؛ شهید محمدی از خانواده ی بی نهایت محروم و فقیر بود. فقر و محرومیت خیلی ها را از پرده ی عصمت و عفت بیرون می کشد و نیروی حرص و طمع را در وجودش شعله ور می سازد. به خصوص برای یک زن مقاومت در برابر طمع کاری ساده نیست؛ اما این بانو، با شهامتِ بلند، بدون هیچ حرص و طمعی بر خود مسلط بود. با داشتنِ فقر مالی و مادیی عجیب؛ قناعت و غنای تحسین بر انگیز داشت. در اطراف ولسوالی بندر خانواده های فقیر را برای دریافت مساعدت ناچیز یک نهاد خیریه معرفی می نمود. اما تا پایان ماجرا؛ نامی از خود و خانواده اش نبرد. یقین و باور ما بر این بود که این موضوع حتی دغدغه ای فکری اش هم نیست. مناعت طبع؛ شکیبایی و شهامت جوانمردانه اش، هر آشنایی را به شگفتی وا می داشت.
سه؛ شهید محمدی احساس انسان دوستیِ عجیب داشت. او انسان را منحیث انسان کرامی می داشت. او زنان را بگونه ای خاصی احترام می نمود و همواره فریادگرِ رعایت و اعاده ی حقوق انسانیِ زنان بود. محمدی اطفال را آسیب پذیرترین قشر جامعه درک کرده بود. از کار اجباری بالای آنها رنج می بُرد، از عدم دسترسی به تعلیمات و تحصیلات، حفظ الصحه و رفاه آنان به شدت متأثر بود و هزاران حدیث ناگفته در دل داشت. او از برخورد تبعیض آمیز و نگاه دوگانه ی خانواده ها نسبت به جنسیت فرزندان شان حکایت ها داشت که گاهی با تأثر بیان می نمود. محمدی بخشی از عوامل فرار دختران را با جوانان، به عهده ی علما و بزرگان جامعه می دانست که در قسمت سهولت های ازدواج، تحریم گله گرفتن و مصارف گزاف عروسی توجه و إقدام عملی ننموده اند. وی دختران را زیاد ملامت نمی کرد، ولی از آینده ی اینگونه ازدواج ها و انتخاب های خودسر و عجولانه به شدت نگرانی داشت.
چهار؛ بانو محمدی میزان هوش بالا و قدرت و سرعت انتقال بی نظیر داشت. در محروم ترین دیار دایکندی (دره ی بندر) دور از هرگونه مظاهر تمدن و کانون اطلاعات و معلومات؛ او به همه مسایل روز (بویژه جریان های روزمره ی دایکندی و ولسوالی اش) آگاه بود و رمز و راز هرگونه حرکت های مثبت و منفی، جهت دار و بی جهت و هدف دار و تصادفی را می دانست و تحلیل می کرد. روزی در مورد شخصی که در بندر آغاز به حرکت های ناشیانه کرده بود صحبت شد، یکی گفت که فلانی قصد دارد مانند صداقت خدیر برایش افراد جمع کند و بنای مخالفت را پیش گیرد؛ خانم محمدی در مقایسه میان آن شخص و صداقت، بیان داشت که این فرد اگر صدسال نان با نمک بخورد به هوش و درایت صداقت نمی رسد به علاوه ای تجاربی زیادی که علاوه بر درایتش کسب کرده است. بانومحمدی خیلی زود و با اشاره ی مختصری به عُمق قضیه و مسأله می رسید و آنگاه از دیدگاه خودش در مورد موضوع تحلیل می کرد و جالب اینکه جنبه های مفید و مضر مسأله را پیش از هر چیز دیگر بیان می نمود.
پنج؛ بانو محمدی صراحت لهجه، بیان شیوا، فصاحت کلام و قدرت تفهیم بی نظیر داشت. هیچ گاهی اتفاق نمی افتاد که کسی سخن بانو محمدی را در همان بیان اولش نفهمد. او با بیان صریح سخن می گفت و عباراتش را ساده و روشن ادا می کرد. نگاه نافذش در ختم کلامش؛ شنونده و مخاطب را تحت تأثیر عجیب قرار می داد. بخصوص که در مورد مسایل مهم و جِدّی به بحث می پرداخت. او از همه مشوره می گرفت و در اطراف موضوع نظر می خواست. حتی اگر فکر می کرد که طرف هیچگونه آشنایی با مسأله ندارد؛ اما با وصف آن فرصت سخن و اظهار نظر برایش می داد. لحظاتی با شکیبایی و نگاه نافذ و تبسم نمکین؛ منتظر اظهار نظر طرف می ماند. در صورت اظهار نظر اشتباه و یا عبارات گنگ و نا مفهوم؛ سخن طرف را با خوش رویی تصحیح می نمود. می گفت: «... منظور شما این است.... یا ... شما می خواهید بفرمایید که ... چنین است، آری؟»
شش؛ شهید محمدی منطق رسا و زیبا داشت. در صورت بروز خشم و قهر، زبانش بی عفت نمی شد، طرف را با کوبنده ترین عبارات هشدار می داد. منطق سرزنش کردنش با ابراز تأسف آغاز می شد. می فرمود: «متأثرم از برداشت شما... از شما هرگز چنین توقعی نمی رفت... شما باید شخصیتی غیر ازین می بودید...» این بیان کوبنده و منطق رسا یکی از (اختصاصی ترین) ویژگیهای این بانوی عزیز بود.
هفت؛ بانو محمدی معلم واقعی بود. او زمانی که فرزندان محروم بندر را در مکتب درس می داد، دیدگاه و نگاهش روز گذراندن نبود و فوق العاده عشق به وظیفه و علاقه به آموزش داشت. او ساعت ها با خردسالان زحمت می کشید تا طرز قلم گرفتن و نوشتن حروف آغازین را در روی تخته و کاغذ بدانها بیاموزد. او از محرومیت منطقه اش و عدم تجهیزات کافی در مکاتب همواره رنج می بُرد و از نبودن معلم مسلکی شاکی بود. تعبیرش این بود که: « ...این بچه های مردم با نبود معلم و امکانات؛ نفله می شوند....»
هشت؛ شهید بانو محمدی فوق العاده زحمت کش و خستگی ناپذیر بود. عشق به کار، آموزش، فعالیت مدنی، روشنگری، آگاهی و آگاهی دهی او را به موجودی پر تپش و همواره حریص به فعالیت و کار بار آورده بود. در اواخر که دار المعلمین را تحصیل می کرد؛ به تمام برنامه های مدنی، اجتماعی، درسی و شخصی اش بگونه ای منظم عنایت داشت و هیچ یکی از دستش نمی رفت. روابط گسترده، سالم، انسانی و هدفدار با افراد مختلف جامعه بر قرار نموده بود که همه اش در راستای خدمت به مردم، کاهش رنج و فقر آنان و باز نمودن روزنه ای برای حیات جمعیِ مردم بود. در این اواخر که در شورای ولایتی آمده بود؛ با یک تعهد و احساس تازه ای آمده بود. هر روز برای فعالیت هایش برنامه داشت و دردی را به جایش و در موقعش فریاد می کشید. چه اینکه می دانست اکثراً گوشی برای شنیدن نیست.
نُه؛ شهید محمدی یک روشنفکر بود؛ ویژگی های روشنفکری در وجود او بارز بود. او آگاهانه درد اجتماعی داشت و در فکر حل نیز بود. هرچند دایره ی صلاحیت و فعالیتِ کوچک داشت اما؛ درد بزرگ و عزم بلند داشت. گاهی فکر می شد درد و احساسِ سمیه بزرگتر و سنگین تر از خودش است. که راستی نیز چنین بود. او را درد جانکاه محرومیت دایکندی؛ بی عدالتی، سرنوشت ابهام آلود، فقر و بیکاری، اوج گرفتن اعتیاد در جوانان و ده ها مسایل مشابه می سوخت.
سرانجام آن دردمند ناشناخته، آن فریادگرِ تنها، آن شمع بی پروانه، آن بی نظیر بی تکرار به ابدیت پیوست.
اینک او از ملکوت عالم؛ نظاره گرِ اعمال انسان های گرفتار در سیاه چال غفلت و نفس پروری خواهد بود.
سلام و صلوات خداوند، مؤمنین و مقربین نثار روح و روانت شهید دردمند ما!
منبع: صفحه ی فیسبوک حکیم جاوید