سه خصلت غنی به اضافه ی اشتیاق آتشین او به انحصار قدرت، بحران آفرین است
علی امری: شخصیت غنی ترکیبی از فقدان منافع استراتژیک، درک مخدوش از اکنون و آینده و عدم تعهد اخلاقی به ملک و ملت است. این سه خصلت را در کنار اشتیاق آتشین او به انحصار قدرت و منابع اقتصادی بگذارید و این همه را در کنار احتمال بالای باخت او قرار دهید. نتیجه قهری جدی بودن خطر است...
علی امری: گفتم «غافلگیر» نشویم. گفتم «فعال سازی زونها» برای تمشیت امور عادی و نظم و امنیت شهروندان میتواند یک تدبیر پیشگیرانه باشد. اما پیش از اینکه این راه حل را بیشتر باز کنم و تفصیل دهم، لازم است در باب خطر احتمالی بیشتر سخن بگویم. خطر آینده که ممکن است ما را به بحران ببرد از کجا ناشی میشود؟ «خطر» از «باخت» ناشی میشود. آنجایی که باخت است نیروی بحران میبالد. باخت عبدالله بحران زا نیست. عبدالله که بازی برده را به باخت تبدیل کرد، بازی باخته را به آسانی تحمل میکند. کسی که بردش باخت میشود و به بحران نمیکشد، باختش به طریق اولی مسئله سزاوار تشویش نیست. اما باخت غنی خطر است. و خطر از این حیث جدی است که احتمال باخت او بسیار بالا است. نفرت از او همه گیر شده است. خط و نشان کشیدنهای وزارت خارجه امریکا و دیگر مراجع بین المللی مبنی بر شفافیت انتخابات، همه حکایت از آن دارد که لقمۀ تقلب به آسانی از گلوی او پایین نخواهد رفت. و اگر منفذ تقلب مسدود شود یا فشار ها از این بابت افزایش پیدا کند، غنی در آستانه باخت قرار میگیرد. باخت غنی خطر است. چرا؟ به سه دلیل:
۱٫ غنی در افغانستان منافع ندارد. او به قول سخنگوی سابقش(شاه حسین مرتضوی) نخست که به افغانستان آمد شش نفر را می شناخت. اکنون که سالهاست وزیر و رئیس است، باز هم هیچ پایگاه اجتماعی و منافع استراتژیک برای خود ایجاد نکرده تا بر سر آن تا پای جان مبارزه یا مصالحه کند. غنی حاضر است برای منافع شخصی خود افغانستان را به بحران ببرد، اما در بحران افغانستان نمی بازد. زیرا منافع استراتژیک ندارد. او نه گروه سیاسی دارد و نه پایگاه اجتماعی. تمام سرمایه سیاسی او یک باند فاسد است که وفاداری اش به او تضمین شده نیست. او قدرت را به لطف یک قوه قاهره مفت به دست آورده است. لذا قدر آن را نمی داند. او نه مدیون مردم است و نه مدیون گروه های سیاسی. لذا حاضر است که به این دو ضربه بزند، اما حاضر نیست که برای مردم و گروه های سیاسی دور و بر خود کوچک تری زیانی تحمل کند.
۲٫ غنی عقلانیت سیاسی لازم را از خود نشان نداده است. او به جای تدبیر سیاسی با قهر و عصبانیت با مشکلات برخورد کرده است. اگر بحران به جایی رسید که جیغ و عصبانیت جواب نداد چه؟ جنگ قدرت آینده جدی تر و بیرحمانه تر از گذشته است. رقبای قدرت طلب او به آنچه که او دارد یعنی قهر و عصبانیت وقعی نخواهند گذاشت و آنچه که لازم است یعنی تدبیر و درایت از او برآمده نیست. این یعنی ورود در بحرانی که کم ترین بازندۀ آن داکتر غنی است. درک او از تاریخ افغانستان مخدوش است و نگاه او به آینده کوتاه و اسیر لگیسی گذشته میباشد. این ها همه باخت او را خطرناک میکند. و اکنون که متأسفانه او در آستانه باخت قرار گرفته است، ما در لب چاه بحران ایستاده ایم.
۳٫ غنی تعهد اخلاقی لازم یک رهبر را به مردم و آینده کشور هم از خود نشان نداده است. او بیش از هر کسی دیگر به مسایل قومی دامن زده و شکاف ها را در این زمینه فعال کرده است. این خصلت تنها سبب ناتوانی او در مهار بحران نیست، سبب علاقه مندی او به ورود در بحران در صورت شکست است. غنی نمایندۀ یک خرده فرهنگ و اسیر فناتیزم حاد سیاسی بود. وقتی ریاست جمهوری را به هر دلیلی تصدی کرد ظرفیت اخلاقی و معنوی او نیز این حد بالا نرفت. لذا او به راحتی حاضر است که مصلحت ملک را فدای فناتیزم سیاسی خود کند. در سیاست غنی فناتیزم جای پرگماتیزم را گرفته است و جیغ و عصبیت به جای تدبیر و همکاری نشتسه است. افغانستان اگر برای غنی نباشد، همان بهتر که اصلا نباشد.
بدین ترتیب شخصیت غنی ترکیبی از فقدان منافع استراتژیک، درک مخدوش از اکنون و آینده و عدم تعهد اخلاقی به ملک و ملت است. این سه خصلت را در کنار اشتیاق آتشین او به انحصار قدرت و منابع اقتصادی بگذارید و این همه را در کنار احتمال بالای باخت او قرار دهید. نتیجه قهری جدی بودن خطر است. و خدا کند که تحلیلم غلط باشد.
تبصره: این نوشته را تنها کسانی بخوانند که پروای مدیریت آینده را دارند و کمپاینر نیستند.
این نوشته کمی با تغییرات باز نشر گردیده است
منبع: شفقنا افغانستان