پایگاه اطلاع رسانی ولایت دایکندی

این پایگاه در حد توان انعکاس دهنده نابسامانیهای سیاسی و اداری در ولایت دایکندی می باشد و از طریق نشر حقایق، نقد منصفانه و تحلیل های علمی ، روحیه حسابدهى و مسئولیت پذیری را تعقیب می نماید

پایگاه اطلاع رسانی ولایت دایکندی

این پایگاه در حد توان انعکاس دهنده نابسامانیهای سیاسی و اداری در ولایت دایکندی می باشد و از طریق نشر حقایق، نقد منصفانه و تحلیل های علمی ، روحیه حسابدهى و مسئولیت پذیری را تعقیب می نماید

پایگاه اطلاع رسانی ولایت دایکندی

علی(ع) فرمود:« وَ اللهِ مَا یَنْتَفِعُ‏ بِهَذَا أُمَرَاؤُکُمْ وَ إِنَّکُمْ لَتَشُقُّونَ عَلَى أَنْفُسِکُمْ فِی دُنْیَاکُمْ وَ تَشْقَوْنَ بِهِ فِی أُخْرَاکُمْ:
به خدا سوگند امیران شما از این کار (تملق و چاپلوسی) سودی نمی‌برند. شما خود را در دنیا به رنج و زحمت می‌اندازید و در آخرت به این کار، شقی و بدبخت می‌شوید». (نهج البلاغه صبحی صالح، حکمت 37)
پیامبر اکرم(ص) فرمود: َ احْثُوا فِی وُجُوهِ الْمَدَّاحِینَ التُّرَاب‏: بر روی‌ چـاپلوسان سـتایشگر خاک‌ بپاشید‌! (نهج‌ البلاغه ابن ابی الحدید ج 17 ص 45 )

اسلاید شو

اسلاید شو

محمدضیا والی ولایت دایکندی

اسلاید شو

معرفی اجمالی علما و شخصیت های دایکندی

اسلاید شو

--------------------
moisrex ------------------

اسلاید شو

معرفي سناتوران ولایت دایکندی

اسلاید شو

اسلاید شو

پایگاه اطلاع رسانی ولایت دایکندی از طریق نقد منصفانه و تحلیل های علمی خود روحیه حسابدهى و شفافیت را در حکومت محلی تعقیب می نماید*** این پایگاه تا حد توان انعکاس دهنده نابسامانیهای سیاسی و اداری درولایت دایکندی می باشد *** این پایگاه در جهت اداره سالم ومدیریت أثربخش در در ولایت دایکندی می کوشد*** با آخرین گزارشات و تحلیل های خبری ولایت دایکندی با ما باشید** منتظر تماس و ارتباط علمی و فرهنگی شما می باشیم*** راه ارتباطی ما:adalat115@gmal.com

ابزار ساخت متن های متحرک

معرفی اعضای شورای ولایتی ولایت دایکندی

اسلاید شو

اسلاید شو

اسلاید شو

اسلاید شو

اسلاید شو

اسلاید شو

اسلاید شو

آخرین نظرات

هشتاد و ششمین سالروز شهادت عبدالخالق هزاره گرامیباد

نخبگان و محصلین ولایت دایکندی | چهارشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۸، ۰۷:۱۴ ب.ظ

عبدالخالق؛ اشک بزرگ‌تر از چشم تاریخ. هشتاد و شش سال از ترور نادرخان توسط عبدالخالق هزاره، جوانی که به ضرب گلوله پادشاه مستبد افغانستان را کشت می گذرد. هر چند بعد از ترور پادشاه، عبدالخالق و خانواده اش توسط حکومت وقت به بدترین شکل ممکن سلاخی شدند و در ظاهر از بین رفتند اما با گذر زمان مردم افغانستان عبدالخالق را بعنوان یک حماسه می شناسند و هر چه پیشتر می رود، گویا خالق زنده و زنده تر می شود...

همزمان با هشتاد و ششمین سالروز شهادت عبدالخالق هزاره، کمپینی در افغانستان شکل گرفته و بسیاری به دنبال پاسخ به این پرسش می گردند که اولا پیکر عبدالخالق چه شد و حالا کجاست؟

دکتر صبورالله سیاسنگ، نویسنده و پژوهشگر کشورمان که چندی پیش این سوال را مطرح کرده بود، حالا برای پاسخ به این پرسش متنی از کتاب “افغانستان ته د تاریخ په هنداره کې یوه کتنه”(نگاهی به افغانستان در آیینۀ تاریخ) نویسنده: ب. آزاد را ترجمه کرده است.

سیاسنگ: سال دوم جمهوریت محمد داوود (۱۹۷۴) بود. به شعبۀ رییس تفتیش وزارت داخله تلفون کردم و از محترم عبدالله ببرک خواستم یا به دفتر کارم بیاید یا بیرون در جایی دیدار کنیم؛ زیرا پرسشی داشتم و برای نوشتن آن موضوع در کتابم بخش خاصی را مدنظر گرفته بودم.

او فرزند ببرک خان ځدراڼ است و پدرش از سران بزرگ قوم که در سال استقلال در جبهات تل و وانه دلیری فوق‌العاده نشان داده بود. به کابل هم آمد و از سوی امان‌الله خان به گرمی پذیرایی شد. شاه در پارک وزارت خارجه با همه بلندپایگان دولت عکس یادگاری گرفت. ببرک خان ځدراڼ نیز در آن تصویر دیده می‌شود.

عبدالله خان ببرک در جوانی از نزدیک‌ترین نگهبانان اعلیحضرت محمد نادر خان بود. شنیده بودم که یک گلوله تفنگچۀ عبدالخالق به بازوی [چپ] او هم خورده است. هنگام دیدار، آن رویداد را تایید کرد. داغ گلوله را نیز نشانم داد و گفت وقتی ناگهان فیرهایی بر اعلیحضرت از سوی متعلمی صورت گرفت، او هم در ارگ بود. شلیک گلوله‌ها جنرالان ایستاده در آنجا و سایر کارمندان دولتی را ترساند، چنانی که وقتی شاه به زمین می‌افتاد، از جنرال‌ها و مامورین یک تن هم نمانده بود. همه گریختند. حتا جنرال شاه محمود خان برادر سکۀ نادر خان پیشتر از دیگران از میدان ناپدید شد. من لاش نادر خان را در آغوش گرفتم.

دکتر صبورالله سیاسنگ، نویسنده و پژوهشگر

آن روز – مانند هر سال – شاگردان زیاد از مکاتب مختلف خواسته شده بودند. اعلیحضرت به متعلمین ممتاز جایزه‌ می‌داد. هراس بدی بر شاگردان چیره شده بود. کس نمی‌دانست که چه رخ داد و اینان کجا می‌دویدند. هر سو چیغ و واویلای گریه بلند بود.

عبدالخالق ستم‌گرانه‌ترین شکنجه‌ها را دید و در زندان ارگ شاهی هر شب و هر روز برای شکنجه برده می‌شد. وقتی از رفتن بازماند، او را در زنبیل می‌بردند و می‌پرسیدند: “بگو! دیگر که با تو بود؟ بگو! چه کسی به تو گفته بود اعلیحضرت را بکش؟” پاسخ یک پاسخ بود: “خودم زدم. کسی با من نبود. خودم تصمیم گرفته بودم.

زمانی که همۀ شان را برای دار زدن به میدان زندان دهمزنگ آوردند، پدر و مامای عبدالخالق را در پیش چشمش اعدام کردند. نوبت که به خودش رسید، یک کارمند بلندرتبه نزدیک شد، چاقویی از جیب برآورد و گفت: ماشۀ تفنگچه را با کدام انگشت سوی خود کشیدی؟

 

آنگاه انگشت دوم دست راست عبدالخالق را – با ذوق مرضی – با چاقو آهسته آهسته اره کنان برید. عبدالخالق آه نکشید.

 چاپلوس بلندرتبۀ دیگر وارد مسابقۀ تملق شد و گفت: “نزدیکم بیا تا چشم نشان گیرنده‌ات را بیرون بکشم”. او چشم راستش را با چاقو درآورد و شگفت اینکه شکیبایی ایستادگی پولادین و نیرومندی برتر از آن دوباره در عبدالخالق آشکار شد و از گلویش اندک‌ترین آواز برنخاست.

 سومین مامور دولت که می‌خواست صداقت غلامی خود را به خانوادۀ شاهی نمایش دهد، خیز برداشت، بینی عبدالخالق را برید و او را در دم برچه‌های صف ایستادۀ سپاهیان بی‌رحم انداخت.

بر بنیاد یادداشت‌های یکی از تماشاگران، عبدالخالق به زودی در زیر رگبار برچه‌ها کلولۀ سرخ گوشت گردید. آواهای نازک باریک – مانند پرنده – از دهانش به گوش رسید و سپس خاموش شد.

از عبدالله خان ببرک پرسیدم: “مردۀ عبدالخالق را چه کردید؟” و نگاهش کردم: سیمایش سرشار رنگ خون گشت. لب فروبست و بار بار بر پیشانی خود دست کشید. ناآرام به چشم می‌خورد. چنان می‌نمود که یا همان رویداد در یادهایش تازه شده باشد و یا این‌که نمی‌خواهد بیش ازین در برابر پرسشی – از گناه مسکوت انجام داده‌ – با خود در محاسبه باشد؛ زیرا در کشتن و شکنجه کردن عبدالخالق همین رئیس نیز دست داشت.

با ناراحتی گفت: سوی غرب زندان دهمزنگ و آن ساحه، خندق بزرگ آب ایستاده بود. نَی‌ها آنجا می‌روییدند. پیکر عبدالخالق را پشت نیزار در آب انداختند.

در پایان گفت‌وشنود، عبدالله خان به خانۀ خود رفت. فردای آن روز آگاهی یافتم که در اثر سکتۀ قلبی جان سپرد. به جنازه‌اش رفتم. در آرامگاهی به نام “شهدای صالحین” به خاک سپرده شد. تابستان بود.

منبع: “افغانستان ته د تاریخ په هنداره کې یوه کتنه”

(نگاهی به افغانستان در آیینۀ تاریخ) نویسنده: ب. آزاد برگردان: سیاسنگ

برگهای ۷۲۰ تا ۷۲۴/ کابل جنوری ۲۰۰۴

یادداشت

پیام تلخ پاراگراف پایان چه نغز جاسازی شده است: عبدالخالق گورستان ندارد. پیکرش را در پشت نیزار میان خندق آب ایستاده افگندند؛ ولی عبدالله ببرک که در شکنجه و کشتارش دست داشت، در آرامگاه “شهدای صالحین” به خاک سپرده شد. آن یکی در میان باشندگان “چمن ببرک” نیز یاد نمی‌شود و این یکی در سلول سلول دهمزنگ دل‌ها زندگی می‌کند و باز هم می‌گوید: “خودم زدم. کسی با من نبود. خودم تصمیم گرفته بودم”.

او سزاوار زندگی‌نامۀ تازه است.

چه کسی خواهد نوشت؟

منبع: شفقنا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
این پایگاه: از طریق نقد منصفانه و تحلیل های علمی، روحیه حسابدهى و شفافیت را در حکومت محلی ولایت دایکندی تعقیب می نماید*** این پایگاه: تا حد توان انعکاس دهنده نابسامانیهای سیاسی و اداری در ولایت دایکندی می باشد *** این پایگاه: در جهت اداره سالم ومدیریت أثربخش در ولایت دایکندی می کوشد*** با آخرین گزارشات و تحلیل های خبری از ولایت دایکندی با ما باشید*** این پایگاه: پذیرای مقالات وتحلیل های خبری شما برای نشر در اینجا می باشد*** این پایگاه: پیشنهادات شما را در مورد عرضه خدمات بهتر خود به دیده قدر مینگرد.*** اطلاع رسانی شما، این سایت را به دیگران موجب امتنان و خرسندی است*** منتظر تماس و ارتباط علمی و فرهنگی شما می باشد*** راه ارتباطی شما به ما: adalat115@gmail.com