گاو بازی اسپانیایی با امرالله صالح
امرالله شمشیری براق در برابر طالبان داشته است و سالّهاست بر ضد این گروه و همچنین پاکستان شعار می دهد. این شعار او با پیوستن به اشرفغنی و کف زدن در مجلس رهایی ۹۵۰ طالب در تالار لویه جرگه به شدت آسیب دید...
امرالله صالح یکی از خوشچانس ترین و جنجالیترین سیاستمداران افغانستان است. او در سن ۳۱ سالگی در راس ادارهی امنیت ملی افغانستان قرار گرفت و مزهی شیرین قدرت را تا استخوان چشید. این ماه عسل او قریب به شش سال دوام کرد و پس از آن، دیگر هیچ وقت آن روزگار شیرین برنگشت. صالح خوب ورزش می کند و اصلاً به ظاهرش نمی خواند که نواسه داشته باشد. او زبان انگلیسی میداند و با تامین رابطه با خارجی ها، از بین سایر افراد قهرمان ملی افغانستان احمد شاه مسعود رشد قابل توجهی داشته است.
امرالله صالح پس از عارف سروری رییس امنیت ملی شد. در آن زمان، این لباس به جان او بزرگی می کرد و کمتر کسی، مترجم احمد شاه مسعود را جدی می گرفت. او بلندپرواز و خوشذهن است و جسارت لازم در فرماندهی را دارد. اما اشتباهات پیهم و موضعگیری های ضد و نقیض و افشا شدن بعضی از برنامههای تخریبی اش، مشکلات زیادی برایش ایجاد کرده است. در این یادداشت، رد پای امرالله صالح را در پسکوچه های سیاست کثیف و هرزهی افغانستان، پی می گیریم.
اگر کسی دامی بچیند که خودش در آن دام بیافتد، در زبان فارسی، ضربالمثلی است که می گوید: «چاه کن در چاه است.» بدون شک امرالله خان با گنجینهی بزرگ ضربالمثل های فارسی آشنا است. اما برای آنکه بتوان قضیه را «خر فهم» کرد بهتر می دانیم از اصطلاح انگلیسی (Backfire) استفاده کنیم. با توجه به انگلیسیدان بودن اقای صالح، ایشان به خوبی می دانند که چرا افشای صدای منصوب به مولوی حسام، به جای آنکه ستاد داکتر عبدالله را ضربه بزند و هزارهها را به ضد او بشوراند، باعث (Backfire) شد و موج اعتراضات مدنی و فیسبوکی را بر علیه خودش به راهانداخت که حاوی نفرتی غلیظ بود. غلط فهمی نشود که چرا از اصطلاح «خر فهم» استفاده می شود. نام رسمی آن حیوان زبانبسته «الاغ» است در حالیکه، به حکم لغتنامهی دهخدا، «خر» یعنی بزرگ. از همینجاست که می گوییم: خر پول، خر پیچ، خر سوار، خر پایه، خر مهره و غیره. خر فهم کردن، یعنی خوب و جانانه فهماندن. ما نیز می خواهیم، در این نوشته امرالله خان را خرفهم کنیم که هیچ چیزی از چشم تاریخ پنهان نمی ماند.
اشرفغنی در سال ۲۰۱۴ به عنوان یک چهرهی تحصیل کرده و دارای برنامه و فکر روی صحنه آمد. در پایان ۲۰۱۹ به عنوان یک آدم روانی، قومگرا، دزد و عوامفریب معرفی شده است. تصویرِ شکستهی اشرفغنی از یک طرف کارنامهی اعمالاوست؛ از جانب دیگر، نتیجهی تبلیغات پیوستهی مخالفین است که در طی پنج سال به تدریج، چهرهی جدیدی از اشرفغنی شکل داده اند. جدا از بدی ها و پلشتی های اشرفغنی و اطرافیانش، نقش امراللهصالح و عطا محمد نور در نقاشی کردن این چهرهی جدید اشرفغنی، خیلی برجسته است. در فهرست سیاه ارگ، نام آدم های زیادی وجود دارد که بر ضد اشرفغنی تبلیغات می کنند. بیشتر این افراد از جمع دشمنان ارگ اند و گلهای از ایشان نیست. اما در صدر این فهرست، نام امرالله صالح و عطا محمد نور است که با پیام ها، مصاحبه ها و سخنرانی های فراوان، اعتبار اشرفغنی را نابود کردند و مواد خام و خوراک فراوان برای کاربران فیس بوک و تویتر آماده نمودند. حالا که این دو سیاستمدار عجول و بیجوهر، در کنار اشرفغنی قرار گرفته اند،مشکلات زیادی به اشرفغنی و تیم دولتساز خلق شده است.
دست شوم قضا بهانه شد که امرالله صالح معاون اشرفغنی شود. در جریان مبارزات انتخابات ریاست جمهوری، کلانترین مشکل در تبلیغات اشرفغنی، دست و پنجه نرم کردن با پیامها و صحبتهای قبلی امرالله بر ضد اشرفغنی بود. هر پیامی که از آدرس اشرفغنی نشر می شد، با چندین ویدیو و «اسکرین شات» و پیامهای پیشین امرالله صالح رد می شد و خنثی میگردید. تخصص استخباراتی امرالله بر علاوهی دانش حمدالله محب در علوم کمپیوتری و دستیازدن به هکرهای هندی، نتوانست این اسناد شرمآور را از فضای ویب پاک کند. فضای کار بین امرالله و اشرفغنی شباهت به دو دشمنی دارد که در یک اتاق زندانی شده باشند و فقط در انتظار آزادی، همدیگر را تحمل کنند. حتی در آخرین روزهای مبارزات انتخاباتی هم، اشرفغنی در جستجوی بدیلی مناسب به جای امرالله بود و دنبال یک تاجیک محترممی گشت. امرالله کاملاً از جزییات این موضوع آگاه است که فضلی و رحیمی با چه کسانی در این رابطه ملاقات و مذاکره کردهاند... .
دوکتور هلاکویی، روانشناس برجسته و مشهور ایرانی- امریکایی، به این نظر است که بیشتر خشونتّها ریشه در «احساس نا امنی» افراد دارد. به این اساس، زمانیکه فرد احساس کند به حد کافی شایسته نیست و یا در جایی نا مناسب قرار گرفته،احساس امنیت و اعتماد به نفس را از دست می دهد و در یک فرایند پیچیدهی ذهنی- عاطفی، دست به واکنشی میزند تا این خلا را جبران کند. خشونت افراد در این حالت، به منظور بهتر جلوه دادن خود در برابر مخاطبان است. یعنی تلاش می کنند تا ذهنیت مخاطب در رابطه به خود را تغییر دهند و به آنان تفهیم کنند که، بیشتر از برداشت آنها، قابلیت و شایستگی دارند. در این شب و روز امرالله صالح در چنین حالتی قرار گرفته و دو نکته را در پیامهای فیس بوکی، پیهم و مکرر، تکرار می کند:
۱- به تخمینهای استخباراتی من شک نکنید.
یعنی، من بیشتر از آن چیزی که شما در موردم فکر می کنید شایستگی و لیاقت دارم. من آنقدر ورزیده و تیزهوشم که شما بعدتر متوجه خواهید شد. من استخبارات می دانم.
او باری در مورد برنده شدن اشرفغنی با ۶۵ در صد رای گفته بود: «شما می دانید که من بک گروند [سابقهی] استخباراتی دارم و هر خبر را پنج بار چِک [بررسی] می کنم.
۲- من ذهنی قوی دارم و این اهانت ها را فراموش نمی کنم.
این جمله نیز، تاکیدی بیشتر به خود بزرگبینی و در جهت کمرنگ جلوه دادن احساس ناامنی است. در ضمن، تهدیدی آشکار به کسانی که او را دست کم می گیرند و یا او را- که حالا در حالت دشواری قرار گرفته- توهین می کنند. یعنی درست است که حالا دستم به شما نمی رسد، ولی وقتی می دانید که من فراموش نمی کنم و از همه چیز سند گرفته ام، ایجاب می کند که بترسید و منتظر آن روز باشید.
در سریال مشهور جومونگ،مردی دانشمند و سخنور بنام «ارباب یونتابال» به یک تازه بهدوران رسیده می گوید: «قدرت مانند مشتی ریگ است. هر قدر سختتر فشار بدهی بیشتر از از دستت میریزد.» ما به وضوح می بینیم که چگونه این مشتریگ در حال ریختن از دست امرالله است.
این تاکید بیش از حد بالای شایستگی و توانایی از یک طرف و تهدید کردن آشکار کسانی که او را اهانت کرده اند و یا دستکم گرفته اند، از سوی دیگر، ثابت می سازند که امرالله در حالت نا متعادل روانی قرار گرفته و به شدت زیر تاثیر تبلیغات منفی است که در چند ماه اخیر، او را شلاق می زند و هیچ کس به دادش نمی رسد. او نمی تواند این تبلیغات را نادیده بگیرد و یا خاموشانه تماشا کند. فشار روانی این اعتراضات و اهانتهای بی سابقه، نه تنها مغز امرالله را جوشاورده بلکه دردی جانکاه را به خانواده و نزدیکانش نیز تحمیل کرده است. بسیاری از نزدیکان به امرالله گفته اند که بهتر است برای مدتی خاموش بماند. اما امرالله با تمام قدرت و با استفاده از صفحات مستعار و به کار انداختن دهها جوان کمتجربه در روند سبز، می خواهد جو عمومی در فضای مجازی را به نفع خود تغییر دهد. او غافل از آن است که در «گاو بازی اسپانیایی» گیر کرده است.
گاو بازی اسپانیایی، یک بازی خشن و خونآلود است ولی کارکشتههای سیاست، از آن بهره میبرند. گاوِ نادان اسپانیایی در برابر رنگ سرخ حساس است. گاوباز می داند که چطور گاو را قهر بسازد و اعصابش را به نفع خود هدایت کند. گاوباز پارچهی سرخی را به گاو نشان می دهد و منتظر حملهی گاو اسپانیایی می ماند. گاوِ نادان، با وزنی نزدیک به یک تُن و مغزی کوچکی که در زیر شاخهای بزرگش پنهان شده، با تمام قدرت به طرف رنگ سرخ حمله می کند. گاوباز با نیزههایی در دست منتظر رسیدن گاو است و آن نیزه ها را در بدن گاو فرو می کند. این نمایش آنقدر ادامه مییابد که گاو با هر بار حمله، خود را بیشتر آسیب می زند و قدرتش را از دست می دهد. تا جایی که نقش بر زمین می شود و میدان را می بازد.
در حال حاضر، کاربران فیس بوک با نشر گستردهی ویدیوها و پیام های امرالله که بر ضد غنی صحبت کرده بود، امرالله را به مبارزه میطلبند. آنها با نوشتن کومنت های اهانت آمیز و انتقادی در زیر هر استاتوس امرالله، او را عصبانی می سازند و مجبور می سازند واکنش نشان دهد تا باز مجالی برای توهین و تمسخر بیشتر خود به دشمنان بدهد. این بازی،چند ماه است که ادامه دارد و امرالله آنقدر حمله کرده و زخمی برگشته که دیگر توانی برایش نمانده است. امرالله در گذشته هر فیس بوک مخالفی را بلاک می کرد ولی روزی به خود آمد و متوجه شد که به این ترتیب، در انزوا قرار می گیرد و نمی داند دشمنان در موردش چی می گویند. امرالله، خود را تحلیلگر استخبارات نشان می دهد؛ ولی هر چه باشد، هوشیاری و بیخبری شاهحسین مرتضوی را ندارد که بدون توجه به واکنشها، مشغول حلالکردن معاش است و از دشنامها و توهینها، لذت می برد.
امرالله دو پیام روشن در سیاستورزی های خود داشته است: ۱- طالبستیزی جمع پاکستانستیزی ۲- تاکید بالای هویت افغان
امرالله شمشیری براق در برابر طالبان داشته است و سالّهاست بر ضد این گروه و همچنین پاکستان شعار می دهد. این شعار او با پیوستن به اشرفغنی و کف زدن در مجلس رهایی ۹۵۰ طالب در تالار لویه جرگه به شدت آسیب دید. اما زمانیکه امرالله به عنوان معاون غنی در مراسم اعلام رهایی انسحقانی و یک تروریست دیگر اشتراک کرد، همه فهمیدند که امرالله از شعار طالب ستیزی، فقط به عنوان یک ابزار تبلیغاتی استفاده می کرده است. او هنوز موقفی رسمی در دولت ندارد و اشتراک در چنین مجلس شرماوری مسئولیت او نبود. او در گذشته نوشته بود: «منتظر روزی هستم که با افتخار در مراسم اعدام طالبان و شبکهی حقانی شرکت کنم.» اما او بجای اشتراک در مراسم اعدام انسحقانی، از مراسم رهایی حقانی سر در آورد و با چشمانیکلوخی به دوربین رسانهها نگاه کرد.
شعار دوم امرالله در رابطه به هویت افغان به مثابهی هویت ملی، همواره مورد انتقاد پایگاه اجتماعی او واقع شده است. بحث تذکرههای برقی، گفتمان حاکم در مسالهی ملی افغانستان است که جنجال بیپایانی را رقم زده است. حامد کرزی که دستور درج واژهی افغان در تذکره ها را داده بود نیز در این رابطه احتیاط کرد و از تذکرههای جدید نگرفت. حتی استاد سیاف نیز این تذکرهّها را «عامل نفاق» دانست. اما امرالله در این موضوع نیز، پیشقراول پشتونیزم شده است. او در رابطه به پس گرفتنِ سرزمینّهای آنسوی دیروند، خود را به آرش کمانگیر مقایسه کرده بود. این در حالیاست که روشنفکران پشتون میدانند که داعیهی پشتونستان خواهی، یکی از اصلیترین دلایل جنگ و عقبماندگی افغانستان و به خصوص پشتونها شده است. کدام عقل سلیم میپذیرد که پشتونهای پاکستان به شمول عمرانخان و سران آی.اس.آی مانند جنرال درانی و جنرال حمید گل، هویت پاکستانی را بگذارند و به فرمایش امرالله صالح، بیایند و پشتونِ افغانستان شوند؟!
امرالله صالح خاطرات تلخی از بودن با احمد شاه مسعود شهید دارد. مسعود، فرماندهی زبردست و قاطع بود. گاهی زیر دستانش را به شدت تنبیه می کرد و به آنان، اصول فرمانبرداری را به زور می آموخت. او در کنار آنکه نبوغی ذاتی در فرماندهی و جنگاوری داشت، کتابّها و نظریات دانشمندان و نظریهپردازان زیادی را مرور کرده بود. در مصاحبههایش از چارلز دوگول و مارشال تیتو یاد می کرد. اما کتاب دیگری که مسعود بار بار خوانده بود، «پنج اثر نظامی» اثر مائو تسهتونگ است. این کتاب برای استراتیژیستهای نظامی- سیاسی در حکم کیمیای سعادت محمد غزالی است. مائو گفته است: «جرم آدم ها، سطح شخصیت شان را نشان می دهد. همیشه رقیب خود را به جرمی کوچک دستگیر و مجازات کنید تا حقیر و ذلیل به نظر برسد.» زمانیکه امرالله صالح از ریاست امنیت ملی برکنار شد سودای رهبری و تظاهرات بر سرش زد. او در پنجشیر دفتر «روند سبز» را باز کرد. در میان پنجشیریها یک قانون نانوشته وجود دارد که هیچ کسی حق ندارد در آنجا دفتر سیاسی باز کند و موجب تفرقه شود. حتی یاغیترین پنجشیریهایی که خاک کابل را قلبه کرده اند، در داخل پنجشیر با احتیاط رفتار می کنند. پنجشیر با وجود داشتن چهرههای فراون سیاسی، اقتصادی و نظامی، هیچ دفتر سیاسی و حزبی در خود را نمی پذیرد. وقتی که امرالله دفتر روند سبز را در آنجا باز کرد، در حقیقت این اصول به جا مانده از مسعود را نادیده گرفت. مارشال فهیم که نظامی قاطع و زورگو بود، فرمانده محافظین خود بنام عبدالوهاب سرخه را برای سرکوب امرالله به پنجشیر فرستاد. امرالله دو تا کانتینر فلزی را به عنوان دفتر خود استفاده می کرد و هنوز مجال برای ساختمان سازی نیافته بود که عبدالوهات سرخه با شکمی بزرگ و وزنی بیش از ۱۴۰ کیلوگرام رسید. او با جرثقیل کانتینرهای امرالله را از جا بلند کرد و در دریای پنجشیر انداخت. شاهدان حکایت می کنند که وهابِسرخه با بی میلی، فقط به زنده بیرون شدن افراد امرالله از داخل کانتینر مواقفت کرده بود ولی تمام لوازم و وسایل را، به درون رودخانه ریخت و دو ساعت بعد در کابل، گزارش خود را به مارشال فهیم داد و انعام قابل توجهی دریافت کرد. این پاسخ مارشال فهیم به امرالله بود. در آن زمان قوماندان گلحیدر به مارشال گفته بود: «مارشال صاحب اشتباه کردی. می گذاشتی چند وقت دفترداری می کرد و بعداً به جرم مرغدزدی دستگیرش می کردی تا دیگر چنین بدی نکند.» حاضرین خندیدند چون می دانستند که این پیام جنرال گلحیدر، اشاره به جزایی داشت که قبلاً امرالله از دست مسعود چشیده بود. در اوایل سال ۲۰۰۱ مسعود در یک سفر مخفی به دیدن پوتین به ماسکو رفته بود. زمانیکه به تاجیکستان برگشت، منابع اطلاعاتیاش تایید کردند که امریکایی ها و در نتیجه آی.اس.آی و طالبان از سفر مسعود به ماسکو خبر شدهاند. مسعود می دانست که از بین افرادش چه کسی به امریکایی ها خبر می فروشد. افراد مسعود، امرالله را در دوشنبه پیدا کرده نزدش آوردند. حس ششم امرالله در این حالتها خوب کار می کند و کاملاً می دانست که کارش تمام است. او را در میدان هوایی تاجیکستان سوار همان هواپیمایی کردند که در آن طرفش مسعودِ خشمگین خاموشانه نشسته بود. وقتی به تالقان رسیدند مسعود او را در حضور هشت نفر نزد خود فرا خواند و بدون آنکه اصل قضیه را به روی خود بیاورد از او اصول و مبانی دین اسلام را پرسید و امرالله را مجاب ساخت. همین را بهانه گرفت و به حاجی مد گل (محمد گل) دستور داد: «اول کله اش را کل کنید و بعداً ببرید نزد مولوی صاحب تخاری تا کتاب «معلم دین» را بخواند و وقتی که در امتحان کامیاب شد دوباره نزد من بیاوریدش. تا آن زمان از تخار خارج نشود.» این داستان تاریخی در نزد سران جبههی مقاومت از شهرت خوبی برخوردار است.
حاجی شیرین آغا خردمند معاون روند سبز و از بستگان امرالله صالح است. او هم مانند بسیاری از جوانانِ «رسا» در حال حاضر یکی از سرسختترین منتقدان امرالله شده و نشر شدن بیشتر افشاگریها، ریشه در دهنِ باز او دارد. او در هر جا گفته است، امرالله در برابر تصویر آمر صاحب حساسیت نشان می دهد. این ادعا را بعدها رحمت الله نبیل نیز تایید کرد که وقتی به جای امرالله صالح رییس امنیت ملی مقرر می شود، میبیند که تصویر احمد شاه مسعود از دیوار دفتر، به دستور امرالله پایین شده است. امرالله در واکنش به این پیامِ نبیل، دروغی بیفایده گفت.
امرالله خطاهای بسیار کرده است که وجاهت و اعتبار اجتماعیاش را به صفر تقرب داده. او در گذشته چنان بیمهابا بر اشرفغنی تاخته و در دوستی با داکتر عبدالله اغراق کرده که جبران کردنش نا ممکن است. اگر هشتک (#EtnoFascist) را در تویتر دنبال کنید به تویتهای امرالله بر ضد اشرفغنی برمی خورید. امرالله با اینکار، اشرف غنی را «فاشسیت قومگرا» خطاب می کرد. در جریان کمپاین های انتخاباتی نیز خطاهای زیادی از او سر زد که دو تایش قابل بررسی است. نخست آنکه در جمعی از مردم پشتون گفت: «جمعیتی توپ هم ختم شوی دی، حزبی توپ و جنبشی توپ هم ختم شوی دی او فقط افغان توپ پاته دی». چند روز پس از آن به بدخشان رفت و با همسر شهید برهانالدین ربانی، رهبر فقید جمعیت، ملاقات کرده و بدون اجازهی او و خانوادهاش، تصویر خود با او را به منظور رونق مبارزات انتخاباتی به نفع اشرفغنی استفاده کرد. همسر شهید ربانی خانمی کهنسال است که به نشر شدن عکسش در جریان انتخابات رضایت نداشت. اما این کار امرالله کاملاً خلاف اخلاق و شرف بود. در مورد دوم، امرالله پا را از گلیم خود بیرون گذاشت و اشرفغنی را با مسعود مقایسه نمود و روش اشرفغنی را در جهت آرمان مسعود توصیف کرد. نیازی به عینک نیست تا تعصب، دروغگویی و چپاول های اشرفغنی را ببینید. چنانچه گفته شد، کافی است تا به صحبت های سابق امرالله در رابطه به غنی گوش دهید تا غنی را بشناسید. مسعود به عنوان قهرمان ملی و مدافع سرزمین، مورد احترام بخش بزرگی از افغانستان است و این سو استفاده، امرالله را در برابر چشمان جامعه، ذلیل و خوار ساخت. طوری که از او چهرهی شرور، دو رو و دروغگو ترسیم شد.
ماجرای رسوایی های بی انتهای امرالله در اینجا ختم نمی شود. او به منظور تبلیغات انتخاباتی به ولایت کاپیسا رفت. جوانان و دوکانداران و دانش آموزان به زور پولیس و وکلای کاپیسا به محل گردهمایی جمع شده بودند. وقتی امرالله شروع به صحبت کرد ناگهان وضعیت تغییر کرد و هزاران بوتل آب و پیپسی با سنگ و کلوخ به طرف او از بین مردم پرتاب شد. فیلمهای این صحنه، بی شباهت به تصویر صحرای محشر نیست که سگ هم صاحب خود را در آنجا نخواهد یافت. با اینحال، امرالله در پیامی فیس بوکی، از مردم کاپیسا به خاطر برپا کردن بازی «آب جنگی» و استقبال گرم شان تشکری کرد و خبر توهین و تحقیر خود از جانب مردم را، دروغ و کار دشمنان ارزیابی نمود. هر کسی که این واکنش را خواند، کلکِ حیرت به دندان گزید و در برابر این چشمسفیدی، حیران ماند. چطور می شود با شعور مردم بازی کرد؟ چطور می شود آن همه فیلم و حضور هزاران مخاطب را نادیده گرفت؟ باید وجدانی خاموش چون امرالله داشت که بتوان به چشم مردم نگاه کرده، دروغ گفت.
امرالله به این هم بسنده نکرد و با شروع یک بازی خطرناک و شرمآور دیگر، خواست تخم نفاق را بین تاجیک و هزاره کشت کند. او خوب می داند که حضور سرور دانش و مرتضوی، نمیتواند روحِ جامعهی هزاره را به نفع اشرفغنی بچرخاند. داکترعبدالله با وصف تمام بیبرنامگی ها و بی کفایتیها، ضرری هم به هزارهها نرسانده است. به هر حال، هزارهها رای قابل توجهی به داکتر عبدالله دادند و غنی را نادیده گرفتند. امرالله ادعا کرد که در یک نشست سران تیم داکتر عبدالله به هزارهها توهین شده و کوتاهی بینیشان به باد مسخره گرفته شده است. این یک پلان شوم و نهایت رذیلانه بود که فقط کسی مانند امرالله توان انجام آنرا داشت. نخست آنکه محتوای پیام دروغ ثابت شد؛ دوم آنکه امرالله ثابت ساخت که حتی در نشست پنجشیری ها نیز جاسوسی می کند و سوم آنکه، بخاطر رسیدن به قدرت حتی حاضر به راه انداختن جنگ قومی است. این کار امرالله آنقدر پست و کثیف بود که حتی وجدان مرتضوی را از زیر خروارها خاکسترِ بی غیرتی، بیدار ساخت. او نیز این را تحمل نتوانست و به صورت روشن در فیسبوک، امرالله را ملامت کرد. امرالله به سرعت زیر رگبار انتقاد، توهین و اعتراض گستردهی مردم قرار گرفت. این صحنه شباهت به کسی داشت که با چشمانی بسته وارد اتاقی شود و همهی حاضران با هر چه در دست دارند به فرق و بدنش بکوبند. سپس، معذرتی نادرست و بی وقت خواست ولی تیری که از کمان جست دیگر بر نمی گردد.
امرالله در سختترین تنگنای حیات سیاسیاش قرار گرفته و «دفعتاً» نزدیک شدن استاد عطا به اشرفغنی نیز، جای او را تنگتر می سازد. خودش نیز می داند که دیر یا زود باید پاسخ مصاحبههای سابقش را به اشرفغنی بدهد و هم حساب میلیونها دالری را که از غنی گرفت ولی رای آورده نتوانست.
وارِنبافیت، میلیارد مشهور امریکایی، در مورد ریسک کردن گفته است: «هیچ وقت عمق رودخانه را با هر دو پا امتحان نکنید.» امرالله با نادیده گرفتن مشورهی وارِنبافیت و با پیوستن به اشرف غنی، عمق این مردابِ سیاه را با هر دو پا امتحان کرده و هر روز بیشتر از پیش، در این لجنزار فرو می رود. یگانه امید امرالله همین است که اشرفغنی برنده شود و او به عنوان معاون رییس جمهور، فرصتی برای تجدید قوا بیابد. در این سفر بیبازگشت، امرالله تنها نیست و جمع قابل توجهی از جوانان را نیز با خود غرق کرده است. اعضای روندِ سبز، چوب سوخت این بازی آتشین شده اند. آنان به عنوان پیشمرگه های امرالله و اشرفغنی در شبکههای اجتماعی فعالیت می کنند و شب و روز به سر و روی خود و دیگران میپرند.
آیا با توجه به آنچه که گفته شد و نیز دشمنی عمیقی که امرالله با پاکستان ایجاد کرده، مجال سروری و فرمانروایی خواهد یافت؟ به نظر نویسنده بعید است که امرالله از گاوبازی اسپانیایی، جان سالم به در ببرد.
نویسنده: ناشناس
۲۰ دسامبر ۲۰۱۹- ۲۹ قوس ۱۳۹۸
منبع صفحه: Abdul Ahad Parwani