آیا ما ظرفیت ملت شدن داریم؟!
حس مشترک، درد مشترک، غم و شادی مشترک و بالاخره همبستگی اجتماعی ونه صرف همزیستی گرگی، از مولفه های ملت شدن است. اما ما همدیگر را قبول نداریم. بر مرگ همدیگر میخندیم. هزینه میکنیم تا هموطنان ما از بدبختی بیرون نشوند. می دزدیم و اسراف می کنیم، در حالی که همسایه ما گرسنه و تحقیر شده و مچاله شده است!
زمستان ها ده ها تن در دایکندی بر اثر نبود یا خرابی راه های مواصلاتی کشته می شوند. این آمار در طول سال به بیش از صد تن می رسد. دیروز مادری بخاطر بسته بودن راه ها در ولسوالی اشترلی هنگام ولادت جان داد. پریروز دو نفر در منطقه ورسل زیر برف مدفون شدند و امروز ۲۲ نفر در ولسوالی میرامور زیر برفکوچ جان سپردند. قریب بیست سال از استقرار نظام جدید میگذرد، اما حتی مرکز ولایت نه جاده دارد، نه آب شرب، نه برق و نه شفاخانه فعال ولایتی، و نه...
در اختصاص و تطبیق بودجه، هیچ انصاف و وجدان انسانی وجود ندارد که به نیاز ها و قانون اساسی توجه کنند نه به قومیت و سمت و... نمایندگان پارلمان هیچ حس تعلقی به این مردم گرفتار فلاکت ندارند. میدان هوایی آنان از بودجه کشیده می شود به این دلیل که برای افغانستان سود ندارد. ۶ سال اخیر رهبری این ولایت شده است جزو تیول رهبران احزاب خاندانی. انتظار این بود که بعد از انتقال گوشت قربانی دایکندی از سهمیه ریاست اجراییه، جناب استاد دانش و رییس جمهور به دایکندی نگاه سهمیه ای نداشته باشند، اما نه تنها امروز نگاه ها سهمیه تر شده، بلکه دایکندی تبدیل شده به تیول شخصی و باندی افراد و محلی برای تجربه و تمرین رعیت داری. واقعا برای بزرگان شرم نیست که دو سال پس از افتتاح کار تنها ۸ کیلومتر جاده داخل شهری از سوی شخص اول مملکت، هنوز مردم مانند کرم خاکی در گل غوطه ور باشند؟!
بعد بیست سال سهم این مردم یک اداره فاسد، بند برق شکسته خالی، خاکباد تابستان و گل و لای زمستان، میدان هوایی چند متری پاره شده، امنیت از بین رفته و جولانگاه نوبتی درباریان و مریدان خواجگان جدید و جدیدتر!
من به جای کسانی که بر اظهارات جوبایدن اعتراض می کنند، خجالت می کشم.
از صفحه دکتر مناقبی